دانلود رمان گناه نامدار pdf از فرشته تات شهدوست
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی، جنایی، معمایی، مافیایی
خلاصه رمان گناه نامدار
نامدار خسروپناه، ماساژدرمانگر جوان و کارکشته، با مأموریتی پنهانی پا به پانسیونی مشهور و مرموز میگذارد. او به دستور رئیسش، خَدیو هُژَبری، در نقش یک ماسور وارد این خانهی باشکوه اما پر رمز و راز میشود تا به اطلاعاتی حیاتی دست یابد. اما از همان لحظه ورود، همهچیز رنگ ترس و ابهام به خود میگیرد؛ چرا که مالک این پانسیون زنی قدرتمند و خطرناک از نامدار میخواهد شاهماهی خانه شود؛ لقبی که به معنای جایگاه دوم قدرت، درست پس از اوست. حالا نامدار باید برای حفظ ظاهر، ایفای نقش و بقا… خود را در بازی خطرناکی گرفتار کند؛ بازیای که شاید هیچ راه بازگشتی برایش باقی نگذارد.
توجه : رمان گناه نامدار مرتبطه با رمان جوهر سیاه. به اینصورت که اول باید رمان جوهر سیاه رو بخونید، بعد رمان گناه نامدار. جوهر سیاه دنبالهدار نیست، ادامه هم نداره و تموم شده، اما گناه نامدار بهش وابستهست.
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان بهار رسوایی
دانلود رمان دو سنگ یکی کهربا
قسمتی از رمان
چمدان نازان را صندوق عقب تاکسی گذاشت کنار او نشست و به راننده یادآوری کرد مقصدشان فرودگاه است ماشین که حرکت کرد نامدار نگاه کوتاهی به نازان انداخت و او پرسید به خدیو زنگ زدی؟ نامدار سرش را به نشانه ی مثبت تکان داد نازان در فکر فرو رفت و نگاهش را سوی پنجره برگرداند. نامدار به نیم رخ غمگین او زل زده بود انگار دنیا طی چند روز، از این رو به آن رو شده بود. چشمانش را بست و وقتی حس کرد قلبش تیر میکشد دستش را روی سینه گذاشت و نگاهش را از پنجره به خیابان داد. بیشتر از بیست و چهار ساعت از آمدنشان به تهران میگذرد و حالا در راه کرمانشاه بودند. این هیاهو از آن جایی برخاست که نازان پیام های تهدید آمیز دانیار را از خدیو پنهان کرد تا مبادا آسیبی به او برسد همزمان بدترین اتفاق ممکن هم افتاد و الماس هور»
که متعلق به خدیو بود به سرقت رفت و بنابر اظهارات نگهبان و ثبت دوربین های مداربسته، مشخص شد ربوده شدن الماس کار یک دختر است دختری با موهای مشکی که خودش را نازان معرفی می کند این در حالی است که نازان روحش هم از این ماجرا خبر نداشته. بعد از پیگیری های خدیو برای اینکه بفهمد چه کسی قصد دسیسه چینی علیه نازان را داشته مشخص می شود همه ی این سیاه بندی ها صحنه سازی بوده و آن دختر کسی نیست جز … دختر مهراب روزی که خدیو بابت سکوت نازان مکدر بود و نازان در پی آشکارسازی حقیقت نامدار آنجا بود بود و دید وقتی نازان با لحنی حزین و درمانده خدیو را صدا زد چه طور پاهای خدیو سست شدند و روی پله ها از حرکت ایستاد. صدای نازان می لرزید میخوام برم تهران باید خونواده مو ببینم. انگار به قلب خدیو بی حسی تزریق کرده بودند خوب کار نمی کرد
بی تعادل می تپید با نامدار میری و با نامدار هم بر میگردی صاف تهران به راست هم بر میگردی کرمانشاه. در اتاق را به هم کوبید و نگاه عاشق نازان را پشت سرش جا گذاشت. نامدار گفت بهش زمان بده نازان اشک هایش را پاک کرد به حال خودش نبود هم در بندشم هم پابندشم عشق این دختر به خدیو فرای یک دلبستگی ساده بود. نامدار لبخند تلخی زد و قدری هم تخس شد سلامتی همه در بندیا و هم بندیا! نازان میان بغض خندید. بعد از چند لحظه دوباره غمگین شد هر جوری شده اون دخترو پیدا کن فکر کنم آشناست یعنی میشناسیش؟! به نازان زل زد به موهای مشکی او….. آن یک جفت چشم آبی از جلوی چشمانش کنار نمی رفت. با اخم کمرنگی سرش را تکان داد – نمی دونم… شاید وقتی مطمئن شدم بهت میگم نازان با حسرت به در بسته نگاه کرد
نفسش را بیرون داد و پریشان شد بریم نامدار. – میری قهر؟ – شوخی نکن. از حالا بگم خدیو عاشق هست. میرم ماه و به زور هم که شده از پشت این ابر سیاه نحس بکشم بیرون!» راننده ناغافل صدای رادیو را زیاد کرد و نگاه نامدار و نازان با هم سمت او چرخید که با نجنج و گفتن هیهات! یا امام حسین سرش را تکان میداد «زلزله ای به بزرگی شش ریشتر ساعت ده و سی دقیقه صبح امروز کرمانشاه را لرزاند. مرکز لرزه نگاری گزارش داد این زلزله در عمق ده کیلومتری زمین به وقوع پیوست تاکنون از خسارت احتمالی این زمین لرزه گزارشی منتشر نشده است … نازان با چشمانی لبریز از اشک به چهره ی رنگ پریده ی نامدار خیره شد. نامدار بی درنگ موبایل را از جیب کاپشن بیرون کشید نازان با احساس خفگی دستش را …