پست های ویژه
دانلود رمان هوکاره pdf از مهسا عادلی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛ دختری که مهارتش در تئاتر و بازیگری زبانزد است. در سوی دیگر داستان دیاکو وجود دارد. دیاکویی که نزدیکانش قصد زمین زدن او را دارند، اما با برگشت او به ایران ورق برمی‌گردد و همه چیز را تغییر می‌دهد …!
آروکو انقدر مشغول بود که حتی متوجه قدم‌های بدون تعادل برادر نشد ثانیه ای با نگاه قدم‌های کوچکش را دنبال کرد و لحظه ای بعد، سر پایین آورد. اتود را درآورد و باز روی کتاب درسی‌اش خم شد. دست زیر چانه گذاشت و مات به مسئله‌ی ریاضی به دیاکو اندیشید. درگیر درس متوجه گذر زمان نشد. با تقه‌ای که در را به صدا درآورد سر بالا آورد خمیازه‌ای کشید و کش و قوصی به تن داد. -بله. در گشوده شدو چهره طناز از میان آن آشکار شد لبخند زیبایی زد در همان آن شال زمستانی را از روی سر برداشت و پنجه میان موهای بلندش فرو برد.
-اومدی مامان؟ طناز در را کامل گشود پسرک اتود روی دفتر انداخت. تن روی تخت کشاند و صاف نشست. -آره. نگاهی به دفترو کتاب پسر انداخت و با مهربانی سرزنش را به جملاتش افزود. -مامان پسرم باز روی تخت نشستی کمر و گردنت درد بگیره؟ برو بشین رو میز پسرم، رو تخت خوابت میبره. آروکو بهانه آورد و دست‌هایش را پشت کمر کشاند. -این جا خوبه پشت میز اصلا نمیشه. طناز سر به تاسف تکان داد جلو آمد، تیشرت ولو شده بر روی زمین را چنگ زد و در حال تا کردن آن به خاکستری نگاه پسرش چشم دوخت: دیاکوکجاست؟
ناهار خوردید؟ آروکو با یادآوری دیاکو محکم به پیشانی کوبید. برادرش را به کل فراموش کرده بود. -وای نه دیاکو رو یادم رفت احتمالا تو اتاقش باشه. طناز مکثی کرد ایستاد و اخم ظریفی جای لبخندش را رو چهره گرفت. -آروکو تو باید مراقب داداشت باشی! -درس داشتم. پسرک نالید زن تیشرت را روی میز انداخت. به سرعت قدم تند کرد از اتاق خارج شد و سمت اتاق پسر کوچک حرکت کرد. آروکو نیز به دنبال مادر روانه شد تا از حال آن کوچولوی تخس باخبر شود. طناز در اتاق را گشود و وارد شد. مردمک میان شلختگی اتاق چرخاند …
