رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
پست های ویژه
دانلود رمان جوهر سیاه pdf از فرشته تات شهدوست

 

دانلود رمان جوهر سیاه pdf از فرشته تات شهدوست

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: عاشقانه، معمایی

خلاصه رمان جوهر سیاه

سنتی تاریک، قرن‌هاست در طایفه‌ای بزرگ و نامدار به ارث رسیده؛ رسمی به ظاهر مقدس، اما آغشته به خون و نفرت. می‌گویند بقای خاندان در گرو اجرای این آیین است، آیینی که وارثان را وادار می‌کند تا برای به‌دست آوردن قدرت، نزدیک‌ترین فرد به خود را قربانی کنند. اکنون، تنها وارث باقی‌مانده خدیو است؛ مردی جسور و بی‌رحم، اما زخمی عمیق از گذشته دارد. او شاهد مرگ پدرش به دست عمویش بوده، مرگی در چارچوب همین رسم شوم. خدیو سال‌ها پیش سوگند خورد که این چرخه را بشکند و از آن کناره گرفت. اما حالا، دشمنان خاندان در حال براندازی طایفه‌اند. برای حفظ نام و خون، خدیو توبه‌اش را می‌شکند و بازمی‌گردد… نه برای اطاعت، بلکه برای شکستن سنتی که از او یک قاتل می‌خواهد.

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان دو سنگ یکی کهربا

دانلود رمان گناهکار

قسمتی از رمان

تبر را با قدرت بالا می ُبرد و به کنده ی خشکیده ای میکوبید که همین حالا یک توبره ی شکاری از ان، پشت زاغه روی هم تلنبار شده بود تا به وقت یخبندان و سرمای بیرحم و استخوانسوز شب های کوهستان، میان دیوارهای سنگی کلبه، زنده ماندن ان موجود زبان بسته را تضمین کند. نگاهی به ان یک پشته هیزم انداخت و نفسزنان دست از کار کشید. تبر را کنار تخته سنگ انداخت. صورتش از سرما سر شده بود. دستی به سربند کشید و کلاه هودی را پایین تر داد. زیپ اورکت امریکای ی را تا زیر گلو محکم کرد. کارد شکاری را همراه چند تکه هیزم از روی زمین برداشت و سمت کلبه رفت. کمی بعد، هیزم ها را با چهره ای درهم داخل شومینه پرت میکرد و خیره به شعله های رقصان و سرخ اتش، با لهجه ی کوردی میگفت: – اونی که بشت حمله کرد، سگ بود یا پلنگ که دست و پا بسته و بیزبون کز کردی اون سوک؟

چنان از گوشه ی چشم، نگاه غضبداری به سگ زبانبسته انداخت که او به نشانه ی اعتراض واقواق بلندی کرد و همانطور که خوابیده و سرش روی کفپوش سنگی کلبه بود، دستانش را روی چشم هایش گذاشت تا نگاه عصبی و سرزنش امیز خدیو را نبیند. واکنش مظلومانه ی موجود، گره ی سنگین میان دو ابروی خدیو را سبک کرد. از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. کولاک بود. کمکم هوا تاریک میشد. رادیو کرمانشاه اعلام کرده بود که برف سنگینی باریده و راهبندان است. چشمش هنوز به پنجره بود که دستش را سمت اسلحهی شکاری برد و با لحن خشکی گفت: – بیا کنار شومینه! سگ مطیعانه بلند شد و لنگ لنگان خودش را به شومینه رساند. جثه ی بزرگی داشت. به اندازهی یک پلنگ بالغ! پای چپش پانسمان شده بود. خدیو ظرفی غذا و ظرفی اب جلوی حیوان گذاشت.

با ارامش دستی به سرش کشید و همانطور که با اخم نوازشش میکرد، با لهجه گفت: – نه مال شهری، نه مال ابادی که لاجون و کمزور بار بیای. لا پر قو نگرفتمت واسه همچین روزی، که جیگر اغیارو بکشانی از سینه شان بیرون. یه کوهستانه و یه خدیو و یه هرماس. دیگه نبینم ضعف نشان بدی ها؟ سگ سرش پایین بود و غذا را با ولع میخورد. خدیو پوزخندی زد و دستی به سر و گوش حیوان کشید: – نده کردی. سیاهی عینهو زغال. یه واق بزنی دزدو جفت کردی سینه. این را گ فت و از کنار سگ بلند شد. اسلحه ی شکاری را روی دوشش انداخت و سمت در رفت. سگ واق زد. خدیو کنار در برگشت و نگاه اخمالودی به او انداخت: – به حد کافی امروز پسر سرکشی بودی «چیا.» میمانی همینجا و تا وقتی ام برنگشتم از زاغه بیرون نمیای. بیام و ببینم چفتو دادی بالا و داری دور کلبه میچرخی، تا صبح میذارمت جلوی کلبه نگهبانی بدی.

فهمیدی؟ چیا که بلند شده بود، از تشر او دوباره نشست. سرش را سمت شومینه گرفت. گوشه ی لب خدیو به بهانه ی لبخند، کمی جمع شد. باید بریم شهر… نمیخوام کیهان تو رو با این حال ببینه. پس پسر خوبی باش. چیا واکنشی نشان نداد. خدیو با همان لبخند نیم بند و عصبی از در کلبه بیرون رفت و زیرلب گفت: – این روزا همه واسه ما تو قیافه ان تو هم باش. چشمانش تحت تاثیر حرکت لالای یوار ماشین، سنگین بود. نگاهش از مابین دو صندلی به ماگ سارا افتاد. دست هاش را محکم چسبیده بود تا وقتی ماشین از روی دست انداز رد میشود، چای روی لباسش برنگردد. نگاهش سمت میثم رفت که با خستگی پشت رل نشسته بود و هرازگاهی صدای ضبط را کم و زیاد میکرد. سارا با نگرانی پرسید: – به نظرت تا یکی دو ساعت دیگه میرسیم؟ میثم نفس عمیقی کشید و جواب داد: – اخر ساله و جاده ها هم غلغله ی ماشین و مسافر!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
سنتی تاریک، قرن‌هاست در طایفه‌ای بزرگ و نامدار به ارث رسیده؛ رسمی به ظاهر مقدس، اما آغشته به خون و نفرت. می‌گویند بقای خاندان در گرو اجرای این آیین است، آیینی که وارثان را وادار می‌کند تا برای به‌دست آوردن قدرت، نزدیک‌ترین فرد به خود را قربانی کنند. اکنون، تنها وارث باقی‌مانده خدیو است؛ مردی جسور و بی‌رحم، اما زخمی عمیق از گذشته دارد. او شاهد مرگ پدرش به دست عمویش بوده، مرگی در چارچوب همین رسم شوم. خدیو سال‌ها پیش سوگند خورد که این چرخه را بشکند و از آن کناره گرفت. اما حالا، دشمنان خاندان در حال براندازی طایفه‌اند. برای حفظ نام و خون، خدیو توبه‌اش را می‌شکند و بازمی‌گردد… نه برای اطاعت، بلکه برای شکستن سنتی که از او یک قاتل می‌خواهد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    جوهر سیاه
  • ژانر
    عاشقانه، معمایی
  • نویسنده
    فرشته تات شهدوست
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    1020
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,691 بازدید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.