رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
دانلود pdf رمان ارس و پریزاد (جلد اول) از زینب رستمی

دانلود رمان ارس و پریزاد (جلد اول) pdf از زینب رستمی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

نفس نداشتم. قلبم در سینه می‌کوبید و با همه‌ی توان فقط می‌دویدم. پشت سرم فریاد بود؛ آشوب بود؛ به زبان روسی عربده می‌کشیدند و صدای کوبیده شدنِ کفش‌های مردانه‌شان روی زمین بندر، در گوش‌هایم اکو می‌شد. تعدادشان زیاد بود. وقتی نفس‌زنان از کنار کانتیرهای بزرگِ آبی و قرمز می‌دویدم کسی از گذشته توی گوشم پچ می‌زد: «من دوستت دارم، تو رو باور دارم… می‌دونم که برمی‌گردی پناه.» آن روز، همه چیز جور دیگری بود. او غرق شده بود توی چشم‌های عاشق من، و من حل شده بودم در نفس‌های گرمِ مردی که برای این عشق، با همه می‌جنگید…

خلاصه رمان ارس و پریزاد

غم، توی دل راحیل انبار شده بود. شانه به دست پشت سر فوزیه ایستاد و کش موهای خواهر را باز کرد. آه کشید آن ابریشم خرمایی زیبا یادگار دوران جوانی بود یادگار روزهایی که فوزیه دلبری می‌کرد و کسی نمی‌دانست زیباترین گل خانواده‌ جواهریان بعدها چطور در پیچ و خم حوادث غیر منتظره پژمرده خواهد شد. حرکت دست راحیل کند بود. آرام موهای او را شانه میزد و بارش باران سکوت اتاق را می‌شکست. می‌بینی فوزیه یه زمونی تو منو به گریه انداختی

و قلبمو تو دستات مچاله کردی حالا دخترت روزگار دختر مو سیاه کرده و شب و روزشو ازش گرفته. فوزیه شنید و فقط پلک زد. نگاه غبار گرفته و ماتش روی شیشه‌ی خیس پنجره بود. راحیل حالا تندتر شانه میزد. دست گذاشته بود روی عقده ای کهنه ای… عقده ای که سال ها توی سینه‌اش مانده بود و بعدها حتی سر سفره‌ عقد شهروز ملکی پسر حاج فتاح ملکی هم باز نشده بود. مدتی بعد از عقد در اولین شبی که با شهروز هم بستر میشد و به حجله می‌رفت این عقده خنجری

شده و دل و روح و جانش را شکافته بود. تکه تکه شده بود دختر بزرگ خانواده‌‌ی جواهریان وقتی در اتاق خواب مردی که دوستش نداشت به مرد دیگری فکر می‌کرد که عاشقش بود به همانی که جای او خواستگاری خواهر کوچکش فوزیه رفته بود. راحیل انتظار این تصمیم را نداشت. شوکه شده بود و ساده دلانه و بی توجه به حجب و حیایی که آن زمان باید می‌داشت و نداشت التماس کرده بود: تورو خدا با فوزیه ازدواج نکن… تو رو خدا نکن… آن روز هم باران می‌بارید …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نفس نداشتم. قلبم در سینه می‌کوبید و با همه‌ی توان فقط می‌دویدم. پشت سرم فریاد بود؛ آشوب بود؛ به زبان روسی عربده می‌کشیدند و صدای کوبیده شدنِ کفش‌های مردانه‌شان روی زمین بندر، در گوش‌هایم اکو می‌شد. تعدادشان زیاد بود. وقتی نفس‌زنان از کنار کانتیرهای بزرگِ آبی و قرمز می‌دویدم کسی از گذشته توی گوشم پچ می‌زد: «من دوستت دارم، تو رو باور دارم... می‌دونم که برمی‌گردی پناه.» آن روز، همه چیز جور دیگری بود. او غرق شده بود توی چشم‌های عاشق من، و من حل شده بودم در نفس‌های گرمِ مردی که برای این عشق، با همه می‌جنگید...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    ارس و پریزاد
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    زینب رستمی
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    3632
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,479 بازدید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.