دانلود رمان آقای سردبیر pdf از مرضیه نعمتی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هدیه خبرنگار است و با پدر و نامادی و دختر نامادری اش زندگی می کند و از زندگی با نامادری و دخترش رضایت چندانی ندارد. اخیرا سردبیر جدیدی با روحیه خشک و سخت و جدی و غیرقابل انعطافی وارد دفتر مجله شده که تا حدودی محیط را مشموش کرده و در این بین رفتارهایی از خود نشان داده که سوءظن هدیه را برای رابطه ناسالمش با دختر نامادری اش فراهم کرده…
سه روز مرخصی ای که نوید برایم رد کرده بود واقعاً عذاب آور بود چون نمیدانستم باید چه کار کنم. پدرم مرتب مراقبم بود و ازم میخواست که به فکر سلامتی ام باشم و ندا ادای مادرهای دلسوز را در میآورد. چند بار هم نوید با ندا تماس گرفته بود و تلفنی حالم را پرسیده بود و من رنجیده بودم که چرا با خودم تماس نمیگیرد و بعد هم خودم را قانع کرده بودم که لزومی ندارد حالم را بپرسد وقتی هیچ رابطه خاصی بینمان نیست. بالاخره سه روز تمام شدو من راهی دفتر شدم.
کمی خجالت زده بودم که بعداز ماجرای آن روز که طناز برایم تعریف کرده بود چطور با نوید رو در رو شوم و سعی داشتم آرامش و خونسردی خودم را حفظ کنم. همین که داخل دفتر شدم، به اتاقش نگاه کردم. صورتش پیدا نبود چون چند خبرنگار دور میزش را گرفته و در حال گفت و گو با او بودند دلم برای دیدنش پر میکشید و به وضوح صدای ضربان قلبم را میشنیدم پشت میزم نشستم و سعی کردم حواسم را به کارم بدهم. نازی آمد و با دیدنم به شوق آمد و گفت: سلام
هدیه جون. بالاخره اومدی؟ دلم خیلی برات تنگ شده بود! لبخند زدم، برخاستم و گفتم: سلام نازی. منم همینطور. -خانم جوان خوبین؟ صدای شایان بود که بیرون اتاق ایستاده و در حال نظاره ما بود به طرفش برگشتم لبخند زدم و گفتم: سلام ممنون بهترم! شایان با چشمانی علاقمند نگاهم میکرد: خدا رو شکر. چقدر اینجا جاتون خالی بود! -نظر لطفتونه. -دیروز یه خواننده مغرور و گنده دماغ میهمان اینجا بود که دلم می خواست فقط شما ازش مصاحبه میگرفتی. خنده ام گرفت …