رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
پست های ویژه
مطالب محبوب
دانلود pdf رمان پادمیرا از مبینا مهراور

دانلود رمان پادمیرا pdf از مبینا مهراور برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

همیشه به اینجای ماجرا که می‌رسید از فکر و خیال می‌امدم بیرون. دیگه چهره ای از اون پسر دستفروش تو ذهنم نبود و نمی‌تونستم ادامه‌ی خاطراتم رو بدون صورتش تصور کنم. راسته که میگن از دل برود هرآنکه از دیده رود. منم همین طوری شدم، سالیان سال از اون قضیه گذشت و هر روز یه چیزی از اون فرد رو فراموش می کردم. دختری هستم عاشق یه پسر دستفروش شدم و بهش پول دادم تا بره برای خودش کار پیدا کنه و بیاد خواستگاریم ولی اون پسر میره و دیگه پیداش نمیشه. چندسال بعد که می‌خواستم فراموشش کنم می‌فهمم پسره رئیس شرکتی هستش که توش کار می‌کنم …

خلاصه رمان پادمیرا

نه می‌دونستم ساعت چنده و نه کجا هستم تا حالا این موقع بیرون نبودم. حس کردم ماشینی دنبالمه سرم رو بردم عقب و با پرایدی مواجه شدم که ۳ تا پسر داخلش بودن و چشم ازم بر نمی‌داشتن. با دیدن اونا نزدیک بود قلبم بزنه بیرون. آب دهنمو از ترس قورت دادم و تند تند قدم برداشتم. _خانوم مشکلی پیش اومده تا اینموقع شب بیرونید؟ با ترس نگاهش کردم. _نه هیچ مشکلی نیست شما بفرمایید. لبخند مضحکی زد و به پهلوی بغل دستیش زد. _مگه ما می‌تونیم دختری به

این زیبایی رو بزاریم پیاده بره مگه نه رضا؟ رضا: بله عزیزم، خانوم بفرمایید سوار شید شما رو می‌رسونیم. بعد دستش رو آورد جلو تا بازوم رو بگیره خودم رو کنار کشیدم و با اخم گفتم نمی‌خواد خودم میرم. پسری که محمد نام داشت گفت: بیا ناز نکن. دستم رو محکم گرفتو گفت: بهت خوش میگذره. جیغ زدم: ولم کن عوضی. سعی کردم که خودمو از دستشون نجات بدم از چنگ انداختن گرفته تا مشتو لگد ولی بی‌فایده بود. رضا: از اون وحشیاس. _بهم دست نزن. محکم بهش لگد

زدم. از درد خم شد. زیر لب غریدو به محمد گفت: محکم بگیرش ولش نکن کلی باهاش کار داریم. دیگه به گریه کردن افتاده بودم تقلا بی‌ فایده بود همون لحظه از خدا خواستم که یکی بیاد و نجاتم بده نذاره شرفم به دست این گرگ صفتا از بین بره فرهنگ کشور جوری نبود که با این موضوع مخصوصا دست درازی کنار بیاد اگه اتفاق بیافته میگن حتما خودت کرم ریختی که اون از راه به در شد. یعنی پلیس هم مرد رو مقصر نمی‌دونه تمام تقصیر رو می‌ندازه گردن دختر قربانی …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
همیشه به اینجای ماجرا که می‌رسید از فکر و خیال می‌امدم بیرون. دیگه چهره ای از اون پسر دستفروش تو ذهنم نبود و نمی‌تونستم ادامه‌ی خاطراتم رو بدون صورتش تصور کنم. راسته که میگن از دل برود هرآنکه از دیده رود. منم همین طوری شدم، سالیان سال از اون قضیه گذشت و هر روز یه چیزی از اون فرد رو فراموش می کردم. دختری هستم عاشق یه پسر دستفروش شدم و بهش پول دادم تا بره برای خودش کار پیدا کنه و بیاد خواستگاریم ولی اون پسر میره و دیگه پیداش نمیشه. چندسال بعد که می‌خواستم فراموشش کنم می‌فهمم پسره رئیس شرکتی هستش که توش کار می‌کنم …
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    پادمیرا
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    مبینا مهراور
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    671
خرید کتاب
29,800 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 664 بازدید
  • 29,800 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.