پست های ویژه
دانلود رمان تابوشکنی عاشقانه (جلد اول) pdf از کیوان عزیزی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سینا پسری جذاب، مغرور و متعصب مهندس عمران ریس شرکت بزرگ ساختمانی، پدرش حاج معتمدی تاجر معروف شهرشون به اجبار مادرش با هلیا دانشجوی رشته داروسازی ازدواج میکنه ولی خودش دختر دیگه‌ای رو دوست داره، هلیای زیبا رو مورد آزار و اذیت خودش قرار میده ولی بعد از مدتی سخت عاشقش میشه ولی هلیا …
ظهر که از جلسه بیرون اومد، چشم چرخوند و خیلی زود سپید رو تو شلوغی پیدا کرد. سپید با دیدنش از دور لبخند دندون نمایی زد همینطور که بطرفش می‌رفت گفت: آخیش!! راحت شدما، شب و روزم یکی بود خواب و خوراک نداشتم ببین شدم نخ و سوزن. حالا دیگه برم به خودم برسم پوسیدم از بس تو خونه موندم وقتی چشمای گرد شده از تعجب هلیا رو دید، قهقه خنده ای سر داد و گفت: خب بابا!! حالا این جوریا نبوده ولی فکرم که مشغولش بود… هیچی هم بدتر از
فکر مشغول آدمو داغون نمیکنه… _روتو برم سپید! تو کی تو فکرش بودی؟ ماشاءالله به همه کارات و تفریحاتت میرسیدی حالا این وسطا یه کلاسی و درسی هم بود… -بیخیال این حرفا، خانوم دکتر ما چطوره؟ تو که قبولیت صدرصده… -این یک هفته اخیر خیلی آروم بودم تا همین الان ولی از جلسه که اومدم بیرون دلشوره گرفتم نمی‌دونم چطوری تا مرداد و اومدن رتبه ها صبر کنم؟؟! باهم از حوزه بیرون اومدن سپید دست هلیا رو گرفت همونطور که برای پیدا کردن سینا سرش
رو می‌چرخوند گفت: نگران نباش!! تو که حتما قبولی، این مدت بهش فکر نکن در ضمن الانم باید بیای با ما برسونیمت اوناهاش سینا اومده…. هلیا رد نگاه سپید رو گرفت سینا رو دید که خواستنی‌تر از همیشه به ماشین تکیه داده بود، معلوم بود تو حال خودشه و هیچ توجهی به اطرافش نداشت، دلش یهو ریخت سریع دستش رو از دست سپید بیرون کشید و گفت: نه!! خودم میخوام برم مزاحم نمی‌شم. سپید دوباره دستش رو گرفت و کشوندش سمتی که سینا بود ….
