دانلود رمان غثیان pdf از زینب عامل برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مدتها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژهای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمهای نتوانست چون غَثَیان حال آشوبم را به تصویر بکشد. با شنیدن اسمت غَثَیان کردم. تمام خاطراتمان را… تمام نگاههای عاشقانهای که میانمان رد و بدل شده بود. توصیف حال من، توصیف دل آشوبههایم بعد از بازگشتت وقتی دیگر عاشقانههایت به من تعلق نداشت فقط یک کلمه بود. “غَثَیان” غَثَیان در لغت به معنی آشوب و شوریدگی دل است که منجر به حال بد شود.
به محض اینکه پایم را از هواپیما بیرون گذاشتم با برخورد باد خشک و سرد به صورتم فکم از سرما لرزید. زمستان تبریز سردتر از چیزی بود که انتظارش را میکشیدم تاریکی شب و سرمای غالب آن نیز به این سرما دامن میزد. قبل از آمدن دمای هوا را چک نکرده بودم و همین باعث شده بود با فکر اینکه هوای تبریز نیز مثل تهران است لباس های چندان مناسبی انتخاب نکنم نتیجهی این حواس پرتی نیز یخ بستن
در بارانی نازکم بود که به هیچ عنوان مناسب تبریز و هوای خشک و یخبندانش نبود. سرما مثل یک کاتالیزور به قدم هایم سرعت داد و خیلی سریع خودم را داخل فضای سر بستهی فرودگاه انداختم. قبل از اینکه سراغ چمدانم بروم کمی ایستادم تا گرمای اطراف حالم را جا بیاورد و بعد سراغ نوار نقاله ای رفتم که چمدان ها روی آن در گردش بودند. چمدان آبی رنگم را خیلی سریع میان بقیه ساکها و چمدانها
یافتم و به سختی آن را از روی نوار در چرخش پایین آوردم. دستهی بلند چمدان را باز کرده و همانگونه که نگاهم به تابلو های خروج فرودگاه بود چمدان را به دنبال خودم کشیدم. با دیدن درب خروجی نفسم را باخستگی بیرون دادم و خواستم به قدمهایم سرعت دهم که کسی دسته ی چمدانم را از دستم کشید با تعجب سر چرخاندم و با دیدن البرز بی اختیار ابرو هایم بالا رفتند. سکوتم کمی طولانی شد که لبخندی زد …