دانلود رمان ژنرال pdf از ریحانه کیامری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ژنرال! لوتیترین مردی که دنیا به خودش دیده! محمد رضا جلیلی صاحب این لقب دهن پر کنه! مردی که تا به حال پیشقدم در ورود به هیچ رابطهای نشده… کسی که تو روابطش خط قرمزی نداره، هیچ دختری براش مهم نیست و فقط به خودش فکر میکنه تا اینکه یه خانم تخس و لجباز نظرشو جلب میکنه… زنی که روحیاتش خیلی به محمدرضا نزدیکه، مثل خودش یه جنگجوئه، یه مغرور پر ادعا!
به یاد روزهایی افتاد که تازه پدرش را از دست داده بود. گریه های شبانه روز مادر و خواهرانش. بی تابی های وجیه ای که چیزی از مرگ نمیفهمید و فقط پدرش را میخواست. از حال رفتن های مادرش.. سختی خرج خانه… تازه آن ها مستأجر نبودند… همان لحظه با خود عهد بست هر طور شده و به هر نحوی که هست نگذراد تمام آن سختی ها و روزهای غم انگیز برای حلما و نغمه
هم تکرار شوند. پیاله چینی را از آبچکان برداشت و زیر شیر آب گرفت. زیر لب زمزمه کرد. خیالت تخت داش سعید نمیذارم آب تو دل زن و بچه ت تکون بخوره. ما کسی رو نداشتیم که اینجوری بگه بهمون ولی من برای زن و بچه ی تو کم نمیذارم. شیر آب را بست و با پیاله لبریز از آب به سمت اتاق نغمه گام برداشت. نغمه روی تخت نشسته و به تاج تخت تکیه زده بود. نرگس خانم
دستش را گرفته و می فشرد. محمدرضا بلند «یا الله» گفت و جلو رفت. نغمه فوری پاهای دراز شده اش را جمع کرد و چادرش را جلو کشید. _خدا رو شکر به هوش اومدین. نغمه همچنان از خجالت سرخ شده بود. _ب…له… ببخشید تو زحمت انداختمون. نرگس خانم لبخند زد و گفت: این چه حرفیه دخترم، تو هم مثل مریم و ملیحه چه فرقی داره. فکر کن رضا هم یکی از برادراته …