دانلود رمان به گذشته برگردیم؟! pdf از نازیلا_ع برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
رمان راجع به سروان مازیار آرامش و دختری به نام سونیاست. سونیا دختری که بخاطر شیطنتهاش چند بار به دردسر میفته و تو جاهای مختلف دستگیر میشه، هربار هم مأمور رسیدگی به پروندهش مازیاره. از اونجایی که سونیا خانوادهای نداره، آخرین بار که دستگیر میشه، مازیار برای آزادیش شرط میذاره و اون شرط چیزی نیست جز…
مازیار در حالی که از پله ها پایین میومد به مادرش که با اخم وسایل روی میز رو بررسی می کرد نگاه کرد. به آخرین پله رسید در حالی که می خندید، گفت: سلام بر مادر گرامی! چی شده از راه نرسیده اخم هات تو همه؟! حاج خانوم به سمتش چرخید و بدون اینکه جواب سلامش رو که همیشه روش تأکید داشت بده، با تشر پرسید: قضیه چیه؟! لبخند از روی لب های مازیار رفت. شک نداشت که همه چیز زیر سر زهره ست.
با لحن جدی ای جواب داد: من هر چیزی که برای خونه میخرم باید دلیل داشته باشه؟! حاج خانوم ابرو بالا انداخت. – هر چیزی نه، اما گل و شیرینی و این چیزها بحثش جداست حتماً به دلیلی داره! چشم های مازیار ریز شد. اینها حرف های اون دختره ست؟! حاج خانوم بی اعتنا به سؤالی که ازش پرسیده شده بود گفت: توکی برای این خونه گل خریدی که بار دومش الآن باشه؟! مازیار خسته از این بحث مسخره
نفسش رو با حرص بیرون فرستاد. حاج خانوم گفت: چرا هی نفس عمیق میکشی؟ جواب بده خب! میخوام ببینم کی برای این خونه گل خریدی که بار دومش باشه؟! مازیار تن خسته ش رو روی مبل رها کرد. – آره حق با شماست اصلاً من هیچ وقت هیچ خریدی نکردم امروز هم اولین بار بود که از شانس گند و مزخرف من زهره خانوم فضول هم دیده و برای خودش داستان ساخته! حاج خانوم که انگار که کمی مطمئن شده بود…