دانلود رمان شب هنگام (جلد پنجم از مجموعه شب شیاطین) pdf از پنلوپه داگلاس برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
چه اتفاقی می افتد وقتی یه نفر در برابر پنج نفر قرار می گیرد و جایی برای فرار نیست؟ “اموری” اسمش را گذاشته اند بلک چرچ. یک عمارت دنج در یک محل بسته و متروکه که افراد قدرتمند و ثروتمند پسرهای بدکردارشون رو اونجا می فرستند تا از چشمان جاسوس وار دور بمانند. اگرچه ویل گریسون همیشه یک حیوان بوده است. بی انضباط، وحشی و کسی که هرگز قانونی در زندگی اش نداشته به جز اینکه کاری که دقیقا می خواهد را انجام دهد…
“ویل” تقریبا آسوده شدم. تا وقتی که نگاهم را پایین آوردم و متوجه دستکش ها شدم. چرم مشکی. دستانش را مشت کرد و آنها را بهم مالید و باعث شد چرم در نورماه بدرخشد و کش بیاید بودند. نگاهی به در انداختم ولی فایده ای نداشت. فکر می کنم دیمن و کای هنوز آن بیرون جایی وقتی ویل قدم آهسته ای به سمتم برداشت با عصبانیت به او خیره شدم. به او گفتم: “من نترسیدم.” سرش را کج کرد. سلاح هایم را در
دستانم فشار دادم و گفتم: اذیت شدم. حالا تو این بارون باید پیاده تا خونه برم.”سیلندر را به سمتش پرت کردم و کم مانده بود به او بخورد ولی قبل از اینکه به صورتش بخورد با دست آن را پس زد و به طرفی انداخت. روی زمین خرد شد و من عقب رفتم و شیشه دیگری از روی میز برداشتم. قدمی جلوتر گذاشت. گفتم: “با برادرم اگه مشکل داری باید با خودش سروکله بزنی. یه ترسو نباش.” به سمتم پرید و من شیشه را
پرت کردم. به سینه اش خورد و باعث شد سکندری بخورد ولی نشکست. عوضش روی زمین غلتید و بالاخره خرد شد. قدم برداشت و شیشه زیر پوتین هایش ترک می خورد تماشا کردم که دست دستکش پوشش را روی میز آزمایشگاه سیاه گذاشت و همانطور که حرکت می کرد روی آن کشید. قلبم در سینه می تپید و شکمم از ترسی که در آن ریشه دوانده بود پیچ می خورد. به صورتش نگاه کردم چشمانش از میان…