دانلود رمان ماهلین pdf از رویا احمدیان برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
پریماه سال ها قبل نامزدیش را با محمد پسر سربریز و ساکت برهم زده حالا که پدرش، به دلیل ورشکستگی فوت کرده و مادرش دوباره ازدواج کرده است با دایی و زن دایی اش زندگی می کند، محمد با کوهی از عقده و دلی پر از انتقام برگشته تا پریماه را به عقد خود در اورد…
این چند روزه همه چیز به طور اعجاب آوری بهم ریخته بود از زمانی که اشتهای پریماه زیاد شده بود و صد البته دل نازک تر شده بود، خدا هم سنگ تمام گذاشته بود و راه به راه برایشان بهانه جور می کرد تا دعوا کنند. البته دعواهایی که این روزها داشتند، بیش از حد لذت بخش تر از یکنواختی این دو ماه بود. با صدای گریه ی پریماه محمد نگران کتری که دستش بود را روی آتش پرت کرد و به طرف پریماه رفت.
-چی شده پری؟ پریماه لبانش را در دهان کشید. – از تو کمک نمیخوام. محمد کنارش زانو زد: همه توی باغ هستن کسی جز من توی این علفا نمونده که کمکت کنه. پریماه اخم کرد. _باز داری غُر میزنی حواسم هست… من دلم خواست اینجا بشینم به تو چه؟ کی گفته تو بمونی اصلا! محمد دستش را روی ران پریماه گذاشت و آرام نوازشش کرد. – دکمه ی غلط کردم این بارداری پیدا نمیشه؟ پریماه با مکر رو برگرداند. -خار رفت تو
پام درش بیار… بچه رو تو نگه داشتی، و مسئولیت حاملگی اصلا اصلا پای من نیست. محمد سرچپ و راست کرد و در حالی که نگاهش به زمین سر سبز روبه رویش بود، اخم کرد. -البته… کدوم پات؟ پریماه با پیروزی لبخند بر لب نشاند و پای راستش را روی دست محمد انداخت. – این یکیه. محمد با دقت کفشش را از پایش در آورد. _کجای پات رفته پری؟ هوم؟ پریماه شانه بالا انداخت. -نمیدونم. چشم های محمد گرد شد…