دانلود رمان شلغم میوه بهشته pdf از علی محمد افغانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
این کتاب در مورد یکی از کوچه های پشت بازارچه سرپولک چهارراه سیروس تهران، درسال ۵۳ میباشد. خانه ای قدیمی که ۳۰سال ازعمر آن میگذشت و صاحب آن براتعلی چراغساز و زنش نرگس بود که فرزندی بنام عابدین داشتند. براتعلی دو اتاق را به مشهدی محرم سبزی فروش و عنبر و سه فرزندش اجاره داده بود. زن ها رابطه خوبی با یکدیگر نداشتند ولی عنبر عابدین را مانند بچه هایش دوست داشت تا اینکه عابدین سرما میخورد و عنبر برایش شلغم می پخت و…
هنوز گل هنبر توی حیاط ایستاده بود که شوهرش مشدی محرم وارد خانه شد، او مردی بود پنجاه ساله، با قامت متوسط و ورزیده و قیافه ای گشاده، حرکاتی لخت و آرام و سر و لباسی شل و ول، نگاه آشنا و خودمانی اش به هر کس و هر چیز همیشه حکایت از این می کرد که گویا مطلب جالبی به یادش آمده است و در حال می خواهد آن را بیان کند. این حالت خوش صمیمانه اگر چه در برخورد نخست یک
سادگی با به عبارت دیگر بلاهت به نظر می آمده در برخورد های بعدی نشان می داد که صاحب آن یا به علت کم تجربگی و نادانی یا درست عکس آن پختگی دانی، چون دنیا را جای وقایع عجیب و غریب می دید هرگز از هیچ پیش آمدی متعجب یا برانگیخته نمی شد یا اگر می شد آنرا قابل توجیه می دانست، همیشه در انتظار بالاترین حوادث بود، نسبت به خوبی و بدی، خوشی با ناخوشی عکس العمل مساوی داشت
و همه چیز همان قدر به نظرش جدی می نمود که مسخره و پوچ، وقت صحبت کردن سرش را بالامی گرفت و اگر مطلبی موافق میلش نبود نزاکت را کنار می گذاشته « بابا ولم کن، این هم از آن حرف هاست» وراهش را می کشید و می رفت در این موقع که به حیاط داخل میشد سیگاری آتش زده و به لب داشت که نشانه فراغتش از کار اول صبح و شلوغی دکان بود. زیرا او همیشه قبل از آفتاب بدون اینکه صبحانه خورده باشد…