پست های ویژه
دانلود رمان گاد فادر pdf از Moon_shine برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
منصور خان یه آقاست، یه آقا نه مثل کسایی که من و تو می شناسیم، نه مثل مردهای کوی و برزن… یه آقاست، که جون آدم ها رو میگیره… یه آقا که براش فرقی نداره بچه باشی یا بزرگ، زن باشی یا مرد، دختر باشی یا پسر،همه براش یکسانن و همه براش مثل یه دستگاه پول ساز میمونن… وجودش مثل یه اختاپوس میمونه که همه رو تو چنگال خودش اسیر کرده حتی ایرن رو، حتی یه دختر بیست ساله رو.. راستی منصور خان ما یه اسم دیگه هم داره، اسم دیگه اش هست…
دستم رو مشت کردم. ناخونای نصفه نیمه ام توی گوشتم فرو می رفت. زیر لب زمزمه کردم: احمق ایرن احمق. خر دیوونه. ای کاش همون موقع بی خیال می شدم. ای کاش فکر نمی کردم که همه چی حالیمه. ای کاش مثل دخترای سنگین سرم رو می انداختم پائین و بدون حرف اضافه ای برمی گشتم. واقعا چرا فکر می کردم که زبلم، زرنگم، جلبم؟ من هیچی نبودم. یه ساقه ی ترد و شکننده که به دور یه تار مو پیچیده بود.
واقعا چرا به فکرم خطور نکرد که هر عملی یه عکس العملی در پی داره؟ چرا خودم رو دست بالا گرفتم؟ واقعا چرا تو اون لحظه احساس پیروزی کردم؟ به چی دلخوش بودم؟ پنج تا تراول صد تومنی؟! واقعا ارزش اصالت من همین قدر بود؟ برگشتم خونه و ندونستم که این ماجرا سر دراز داره! صبح فردا بود که به وخامت اوضاع پی بردم. هر روز و هر لحظه ای که از خونه خارج می شدم، یا به خونه برمی گشتم،
بنز سیاه غول پیکر رو با نمره پالک 333ب33 سر خیابون می دیدم. مطمئن بودم که خودشه و همون مهدی خر هم رانندشه. اصلا مگه می شه همچین ماشین تک و همچین شماره ی رندی رو نشناخت؟ زن های کوچه کم کم نگران شدند و حرف دهن به دهن چرخید و به گوش مردهامون رسید، ولی نگرانی ها ادامه داشت. واقعا هم جای ترس و نگرانی داشت، چون حتی پلیس و کلانتری هم نتونست…
