دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ pdf از فروغ ثقفی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر دست درازی عمویش، بعد از پانزده سال برمیگردد و با یادآوری خاطرات کودکیش تلاش میکند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…
زمان سپری می شود من نیز روز به روز بزرگتر می شوم و سوالات ذهنم هم بیشتر می شود. بعد از مرگ مادرم حضور خانواده مادری هم در زندگیم کمتر شده بود دایی های مهربانی که همیشه کنار مادرم بودند، بعد از مرگ مادرم مدتی سراغم را گرفتند و سعی می کردند با من همدلی و همدردی کنند ولی سال هاست که فقط شاید با تلفن زدنی حالم را بپرسند. مادرم تک دختر خانواده سلطانی بود به همراه سه
برادر که مادرم خیلی پیش برادرهایش عزیز و محبوب بود، حتی یادم هست مادر همیشه از علاقه پدرم به دایی هایم میگفت ولی نمیدانم چرا حالا هیچ خبری از آنها نیست. وقتی چند باری از عمو پرسیدم گفت: پسرم داییهای بی معرفتی داری، اما تو نگران نباش ولشون کن… من هستم… تو چرا سراغ اون ها رو میگیری. از حاج ننه هم پرسیدم گفت، آنها از ایران رفته اند انگار مادرم هم پدرش از ملاکین
بزرگ بود و صاحب زمین های بسیاری بودند. یک روز که عمو و حاج ننه نشسته بودند ناگهان همین سوال را از آنها پرسیدم حاج ننه میگن مادرم هم خیلی زمین داشت زمین های مادرم چی شد؟ عمو با خشم نگاهی کرد و گفت: – زمین های مادرتو رو اون دایی های بی شرفت بالا کشیدند… کدوم زمین… یک وجب هم به مادرت ندادند. حاج ننه صدایش کرد و گفت: اسماعیل ول کن پیش بچه این حرف ها چیه میزنی؟