دانلود رمان آغوش خالی pdf از زهرا قلنده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
با سر و صداهایی که یهو اومد برگشتم عقب. خودش بود… بالاخره افتخار داد و اومد بیرون. دخترایی که تا الان برای دیدنش صبر کرده بودن هجوم بردن سمت ماشینش و اخمام رفت تو هم! احمقانه بود…. پوزخندی به خودم زدم…. من خودمم واسه همین اینجام دیگه! عکس و امضا گرفتن از اقای شمس. بعد نیم ساعت بلاخره یکم دور ماشینش خلوت شد و اروم رفتم سمتش…
ترافیک شدید بود و از اینکه دیر برسم استرس گرفته بودم. شماره البرزو سیو کردم و گرفتمش بعد از چند تا بوق جواب داد: جونم مینو؟ ضربان قلبم شدت گرفت: کجایی؟ -تازه راه افتادم. چند دیقه دیگه میرسم. _میشه منتظرم بمونی؟ تو ترافیک گیر کردم ولی تا ربع ساعت دیگه حتما اونجام. _استرس نداشته باش بچه، میمونم تا بیای. ذوق زده تشکر کردم و قطع کردم. بالاخره رسیدم و اسنپ درست پشت سر
ماشین البرز نگه داشت. با حساب کردن کرایه پیاده شدم و یه راست رفتم سمتش. سوار شدم و پر انرژی سلام کردم. برگشت سمتم: سلام کوچولو. با دیدن تی شرت سفیدی که تنش بود چشمام گرد شد. همونی بود که خودم براش خریده بودم. -وای البرز…. پوشیدیش…. باورم نمیشه! لبخند کوچیکی زد و راه افتاد: فکر کنم واسه اولین قرار رسمیمون گزینه ی خوبی باشه. -وای اینجوری میگی من پس میوفتم که!
لبخندش عمیق تر شد و چیزی نگفت. چقدم بهش میومد… خواستم شیشه رو بدم پایین که صداش دراومد: مینو… -اخ ببخشید حواسم نبود. برگشت سمتم: اگه اذیت میشی میخوای بریم خونه. با تعجب نگاهش کردم: خونه؟ -اره. خب از این ورجه ووجه های تو معلومه تو ماشین بند نمیشی. این عالی بود. ولی نباید قبول میکردم. نباید اجازه میدادم لحظه ای فکر بدی دربارم بکنه هر چند از خودش مطمئن بودم..