دانلود رمان سرمست pdf از نگار رازقندی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سایه زنی که بعد از طلاق همسرش با تنها دختری که داره تصمیم میگیره زندگی مستقلی داشته باشه اما امان از روزی که عشق سابقش درست توی همسایگی خونهش با زنی نازا در بیاد و بخواد رحمش رو اجاره بده…
روی مبل سرمه ای رنگم نشست و پا روی پا انداخت. طی دعوا مرافعه های جداییم از علیرضا، کلی وسایلم از جمله مبل های تک نشینم خونه مونده بود و منم هیچ وقت سراغشون نرفتم و فقط همین سه نفره مونده بود که برای من و آیدا کافی به نظر می اومد. خواستم براش چایی دم کنم که با نوک انگشت به چوب گردو گوشه مبل ضربه زد. -برو اول اوضاعتو درست کن بعد بیا. به وضعیت ناجورم
اشاره داشت که زود داخل اتاق رفتم و بدون این که آیدا بلند بشه خودم رو سر و سامون دادم. لعنتی فکرشم نمی کردم بعد این همه سال و این موقع شب بیاد خونهم و مهمونم بشه. داخل سالن با حجاب کامل رفتم که گوشیش دستش بود. زیر گاز رو روشن کردم و دنبال یه جایی برای نشستن بودم که به کنار خودش اشاره کرد. -چرا این پا و اون پا می کنی؟ بشین دیگه. ناچار توی فاصله چند سانتیش نشستم که
دست به ته ریشش کشید. -مهشید رو دیدی؟ سری تکون دادم. -هوم اره مبارک باشه ازدواجتون. اخم کرد. -مهشید دختر خوبیه اما خوب بودن دلیل کافی نیست که بتونم اعتیادش رو فراموش کنم. اعتیاد؟ توی ذهنم جرقه عظیمی زده شد از شوک شنیدن چنین حرفی. -اعتیاد به چی؟ لبش رو جویید. -فراموشش کن! چی شد این چایی من؟ ابرویی بالا انداختم و از جام بلند شدم. _الان میارم. سمت اشپز خونه رفتم…