پست های ویژه
دانلود رمان دوباره زندگی pdf از دوشیزه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان دختری که در تلاشه تا بدون تکیه کردن به خانواده اش بار مشکلاتشو به دوش بکشه ولی تو این مسیر پسری سد راهش میشه که بار مشکلاتش و سنگین تر میکنه…
تو دستشویی یادش افتاد فردا سرکار باید بره… خوشحال از اینکه به دلیل برای برگشتن پیدا کرده از دستشویی اومد بیرون… مهراد با باز شدن در دستشویی چرخید سمتش و با دیدنش حس کرد لحظات آخرشه… (اوه…چرا رنگش هی داره سفید تر میشه؟؟؟ نمیره یهو خونش بیفته گردن من؟؟) بدون توجه به مهراد کیفشو برداشت و خواست بره سمت در… _کجا؟؟؟ _فردا… سر کار… میخوام برم…
_خب یه زنگم به پنگوئن جون بزن بگو برات مرخصی رد کنه… _نمیشه… به همین راحتی مرخصی نمیدن… با تمسخر گفت: مگه تو کدوم وزارت خونه کار میکنی؟؟ زر زر اضافی نکن…. من حوصله ندارم این وقت شب تو رو جایی ببرم… تو هم که قدم اول به دوم نرسیده کف آسفالت میچسبی و دیگه با کاردکم جمع نمیشی… _نکن… حالا که داری… روح و جسمم و از بین میبری.. زندگیمو بهم نریز.. _ببین بچه جون..
تا الآن خیلی مراعات کردم… وگرنه وقتی یه حرفی میزنم نباید به جز چشم چیز دیگه ای بشنوم… حالیته بزمجه؟؟؟ وقتی میگم یه کاری رو بکن بهم ربطی نداره چه جوری… اون کار باید انجام شه…فهمیدی؟؟؟ گفت و رفت بیرون… برفین موند و در موندگی هایی که داشت از پا درش می اورد… همونجا کنار در رو زمین نشست و زانوهاش و بغل کرد… با اینکه دیر وقت بود ولی زنگ زد به یزدانی و ازش مرخصی گرفت…
