پست های ویژه
دانلود رمان جنایت های خیابان هیکوری pdf از آگاتا کریستی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هرکول پوارو گفت: “خانم لمون”. بفرمایید “آقای پوارو”. سه مورد اشتباه در این نامه هست. در لحنش تعجب شدیدی حس می شد. خانم لمون, این زن پر تلاش و دقیق, هیچ وقت اشتباه نمی کرد. هیچ وقت مریض, خسته, عصبانی و بی دقت نمی شد. در واقع اصلاً زن نبود, بلکه ماشینی بود که به عنوان یک منشی, کامل و عالی بود. همه چیز را می دانست و هر مشکلی را حل می کرد. تمام زندگی هرکول پوارو را برایش می گرداند, تا مثل ماشین عمل کند…
خانم هوبارد با عجله از پله های ساختمان شماره ۲۶ در خیابان هیکوری بالا رفت و با کلیدش در را باز کرد درست وقتی در باز شد، جوان مو قرمز درشتی به دنبال او از پله ها بالا دوید. لن بیتسون با لحن همیشگی اش گفت: سلام خانم برای تفریح بیرون رفته بودید؟ او فردی مهربان با لهجه کوکنی و از هر عقده ای آزاد بود. _برای صرف چای دعوت شده بودم حالا هم دیرم شده و مرا معطل نکن. لن گفت:
امروز جنازه ای دوست داشتنی را بریدم و تشریح کردم عالی بود. _پسر شیطان اینقدر بد نباش جنازه ای دوست داشتنی! عجب حرفی می خواهی حال مرا به هم بزنی؟ لن بیتسون با صدای بلند خندید و قهقهه اش در سالن بزرگ پیچید و منعکس شد. بعد گفت: به داروخانه رفتم و به سلیا” گفتم که: آمدم تا تشریح جنازه را برایت تعریف کنم رنگش پرید فکر کردم در حال غش کردن است. نظر شما چیست خانم هوبارد؟
_حق با اوست. عجب حرفی لابد سلیا فکر کرده است که راجع به جسد واقعی صحبت میکنی. _منظورتان از جسد واقعی چیست؟ مگر فکر می کنید جسدهای ما چه هستند؟ مصنوعی هستند؟ مرد جوان لاغری با موهای نامرتب و شانه نزده از اتاق سمت راست بیرون آمد و با صدای خماری گفت: اوه، شما هستید؟ فکر کردم یک لشکر سرباز به اینجا آمده اند. فقط یک نفر صحبت می‌کرد، اما قدرت صدایش به اندازه ده نفر بود…
