پست های ویژه
دانلود رمان آواز قو pdf از سیمای برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
من سیاوش مجدم، مردی که ثروتش زبان زد هر کسیه. برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد. بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد… اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود. بهش دست درازی کردم و شکنجش دادم اما بعد فهمیدم…
امروز صبح که بیدار شدم سیاوش رفته بود فهمیده بودم توی مدت بی هوشیم بیشتر خونه میمونده و کاراشو همینجا انجام می داده. امروز وقتی دیدم نیست نفس راحتی کشیدم. با اینکه این سه روز از نظر فیزیکی اذیتم نکرده بود اما از نظر روحی خیلی اذیت شده بودم. با نبودنش حس آزادی داشتم حس لذت. هنوزم کمی دست و پام لمس بود ولی خودم می تونستم کارامو انجام بدم. افتادن وسایل از دستم حتی برای سیاوش طبیعی شده بود.
توی این سه روز چیزی که فرق کرده بود این بود که سیاوش مجبورم می کرد نزدیکش بخوابم. برای شب قیمه درست کرده بودم و خونه رو تمیز کرده بودم شاید این برای من روتین روزمره شده بود فهمیده بودم فرار از اینجا امکان پذیر نیست پذیر نیست با تمام شدن کارام روی مبل دراز کشیدم فکرم کشیده شد به اون کمد چوبی. توی کمد چوبی که گوی رو شکسته بودم سرویس طلایی پیدا کرده بودم که خیلی زیبا بود سرویس پراز الماس های
درخشان بود که چشم هر کسیو خیره می کرد و از فاکتوری که توی جعبش دیده بودم فهمیده بودم طلاست دلم می خواست برای یکبار هم که شده بپوشمش اما جرات این کار رو نداشتم. با دیدن فاکتور طلاکه داخل جعبه بود فهمیده بودم که خیلی قیمتیه. اگر اون کمد برای برادر سیاوش بود پس مطمئنا این سرویس طلا مال اون زنی بود که باعث مرگ برادر سیاوش شده به خودم پوزخندی زدم حتی یادم نمیومد اسم برادر سیاوش چی هست که…
