دانلود رمان اوشیدا pdf از دوشیزه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آویشن دختر تنها و سختی کشیده ای که از سر بی پولی و بی پناهی دنبال کار می گرده و این وسط کسی بهش پیشنهاد میده که به خاطر حقوق خوبش نمی تونه قبولش نکنه. ولی خبر نداره صاحبکار اصلیش همسر سابقشه که بعد از پنج سال اومده تا انتقام بهم خوردن ازدواجشون و ازش بگیره…
ساعت هفت شب بود که برگشتم خونه رامیلا. دلم می خواست بیشتر الکی تو خیابونا بچرخم و دیرتر برگردم خونه؛ ولی از یه طرف گشنگی این اجازه رو نداد از یه طرفم ترسیدم اگه دیرتر برم رامیلا مشتری داشته باشه و راهم نده. هرچند الآنم بعید نبود که هنوز رو اون دنده باشه و نذاره برم تو. دیشب که خیلی آتیشش تند بود. تو این یه سال هیچوقت کلید نداشتم و مثل همیشه زنگ زدم. یه وقتایی مجبور میشدم چند ساعت پشت در بمونم تا
رامیلا برگرده و در و برام باز کنه. _کیه؟ _باز کن رامی منم. درو باز کرد و من خوش خیال فکر کردم لابد کوتاه اومده که گذاشته برم تو. غافل از اینکه فقط کوچه رو باز کرده تا احتمالاً صداش از پشت آیفون به گوش کسی نرسه. چون اینجوری که با تکیه به چهارچوب در ورودی و ایستاده بعید بود خیال راه دادن داشته باشه. با این حال رفتم طرفش و بی اهمیت به نگاه منتظرش مشغول درآوردن کفشم شدم که گفت: چی شد؟ _چی چی شد؟
-کار؟ پیدا کردی؟ _نه هنوز! -هه پس چه رویی داری که دوباره برگشتی! دستم و گذاشتم رو شونه اش تا بزنمش کنار از جلوی در و تو همون حین گفتم: -یه چند جایی فرم پر کردم حالا قراره خبر بدن. سفت و محکم سر جاش و ایستاد و با دهن همیشه کجش گفت: نه دیگه، گفتم هرموقع استخدام شدی برگرد. اما و شاید و حالا ببینم چی میشه نداریم. خسته بودم؛ خیلی خسته بودم و این حرفای رامیلا داشت واقعاً عصبیم میکرد. رامیلا آخه چرا مزخرف میگی؟