پست های ویژه
دانلود رمان باج pdf از دانیل استیل برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
قصه آدم هایی که با یک باجگیری و بچه دزدی بهم گره می خورند، مثل وقتی که تِد به فرناندا می گوید: “می ترسیدم بعد از اتفاقاتی که افتاد، یادآور خاطرات بدی برای شما باشم.” فرناندا سرش را به نشانه منفی تکان داد: “تو یادآور خاطرات بد نیستی، تِد، فقط یادآور قسمت های خوب آن خاطرات بد هستی… و یادآور لحظه بازگرداندن سام.”
وقتی که پیتر مورگان در سانفرانسیسکو از اتوبوس پیاده شد برای لحظات طولانی ایستاد و فقط به اطراف نگاه کرد اتوبوس او را در جنوب مارکت در منطقه ای که به نظرش ناآشنا می آمد پیاده کرد وقتی که او در آنجا زندگی می کرد کلیه فعالیت هایش در محله های بهتری بود. او یک خانه در پاسیفیک هیتزا داشت و آپارتمانی در ناب هیل که معاملات مواد مخدر را در آنجا انجام می داد. معاملات تجاری اش را هم در سیلیکون ولی انجام می داد.
او هرگز در مناطق ارزان نشین پرسه نمی زد اما با وضعیت فعلی اش و با آن لباس های دست دوم کاملاً به جایی که ایستاده بود، برازنده بود. او یک کمی در خیابان مارکت قدم زد سعی داشت دوباره به وجود آدم ها دور و بر خودش عادت کند احساس می کرد آسیب پذیر و بی پناه است. می دانست که به زودی به شرایط جدید عادت می کند. اما بعد از چهار سال و نیم در پلیکان بِی، خودش را در خیابان ها مثل تخم مرغ بدون پوسته احساس می کرد.
او به یک رستوران در مارکت رفت و سفارش همبرگر و یک فنجان قهوه داد و به آرامی مشغول خوردن شد. گویی همزمان با خوردن غذایش آزادی را نیز مزه مزه می کرد، آن غذا بهترین غذایی بود که در تمام عمرش خورده بود. بعد از آن بیرون رستوران ایستاد و فقط مردم را تماشا کرد. بچه ها و زنان و مردانی که گویی با هدفی مشخص این سو و آن سو می رفتند، آدم های بی خانمانی که در درگاه خانه ها دراز کشیده بودند و آدم های گیجی که دور و بر می لولیدند…
