دانلود رمان من ترانه نیستم pdf از محدثه ۷۶ برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان درباره دختری تنهاست به نام آسایش، پدرش خلافکاره و آسایش رو مجبور به ازدواج با هم دست خودش می کنه اما آسایش مجبور می شه فرار کنه و در این بین با پسری آشنا می شه و مسیر زندگی اش به یک باره تغییر می کنه و…
حالم خوب نبود از بی خوابی سرم درد می کرد و درد معده ام هم قوز بالا قوز بود. آروم آروم به ساحل نزدیک شدم توی این تاریکی فقط موج ها دیده میشد و نور کمی از ویلا های اطراف به ساحل می خورد اما هنوز هم ظلمات بود. جرات نداشتم نزدیک تر برم و همون عقب روی شن ها نشستم و سرم رو روی زانوهام گذاشتم و خیره به آب مواج شدم. همیشه از آب می ترسیدم و فوبیا داشتم، حتی نمی خواستم نوک انگشت های پام آب رو لمس کنه.
دوباره غرق افکارم شدم یاد مامان و تنهایی ام که افتادم بغض کردم چرا این همه دردسر فقط واسه من شده؟ از زمین و زمان شاکی بودم با این سن کمم باید دنبال سوراخ موش می گشتم تا مبادا دست جاوید و آدم هاش بهم برسه کی از پدرش فرار می کرد که من دومیش بودم؟ -مامان کاش بودی تا مثل بچگی هام دست نوازشت رو روی سرم می کشیدی و می گفتی: آروم باش دخترم، همه چیز درست میشه. اما نیستی که ببینی هیچ چیز درست که نشد،
هیچ خراب تر هم شد شاید اگه تو بودی دیگه جاوید جلوی چشم دخترت معشوقه هاش رو بغل نمیکرد اونها هم یکی لنگه خودش بودن. سرم رو از روی زانوهام برداشتم و اشک هام رو پاک کردم و دوباره به دریا خیره شدم یه موج های سفید و خوشگلی از دور دیده میشد که چشم آدم رو میزد و ثانیه ای بعد محو میشد خدا می دونست چند سوا بعد به ساحل می رسیدن. کاش از آب نمی ترسیدم تا خودم رو به دل دریا میزدم و راحت می شدم…