دانلود رمان شراکت اجباری pdf از محدثه ۷۶ برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان راجع به دختر شیطون و زبون درازی هست که هیچ جوره با ازدواج کنار نمیاد اما ناخواسته با کسی آشنا می شه و یه جورهایی مسیر زندگی اش عوض میشه. ادامه اش رو خودتون بخونید…
امتحانات شروع شده بود و خودم رو برای اولین امتحان آماده می کردم، سرم تو لاک خودم بود و فقط یک ماه دست از شیطنت بر می داشتم و می خوندم و می خوندم. آقاجون نمراتم رو چک می کرد خیلی هم سخت می گرفت، همین باعث شده بود امتحانات رو با نمرات خوب قبول بشم. کتابم رو بستم و سرم رو روی میز گذاشتم.خسته شده بودم و فقط زمان کمی استراحت میخواستم تا دوباره شروع کنم، اصلا نمی خواستم تحت فشار آقا جون قرار بگیرم،
اگه نمره کمی می گرفتم با همون کتاب چنان تو سرم می زد که تا جون دارم بخونم. به آرومی چشم هام رو بستم تا کمی استراحت کنم هنوز یک مین نگذشته بود که با تقه ای در اتاق باز شد، سرم رو از روی میز برداشتم و با چشم های خمار آراز رو دیدم که خنده محسوسی رو لب هاش بود. -به به دختر دایی خرسم. -به به پسر عمه کروکودیلم، بهت یاد ندادن قبل از ورود به جایی در بزنی؟ خندید و لبه تختم نشست. -از تو یاد گرفتم که همیشه در اتاق من
رو مثل در طویله باز میکنی میای تو. محکم به ساق پاش کوبیدم که صورتش از درد جمع شد. با لودگی و صدای بلندی گفت: ایها الناس من رو نجات بدین از دست این عفریته. _من خاله سوسکم آره؟ وایسا نشونت بدم. _مشکل خودته خاله سوسکه. _آراز من دخترم، اصلا شاید بخوام تو اتاقم راحت باشم، نکنه اجازه این رو هم ندارم؟ با این حرفش جری ترم کرد، دنبالش کردم که در رو باز کرد و فرار کرد. با سر و صدای ما آقاجون هم با ترس از اتاقش بیرون اومد و…