پست های ویژه
دانلود رمان کانی (جلد اول) pdf از حدیث نادری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
“کانی” دختری مهربون وخوش قلب که بعنوان خون بس وارد زندگی اربابی جوان و سنگدل میشه. اربابی که از تمام زن ها متنفره ولی…
“کانی” از صبح که پاشدیم منو رز داریم کارایه خونه رو انجام میدیم. بابا اینا با عمه رفتن شهر خرید. همه کارا هم افتاده گردن منو رز دیگ نایی نداریم علاوه بر خونه، حیاطم به دستور عمه تمیز کردیم. کارامون تموم شده بود که سروکله فاطی پیداش شد… فاطی: سلام بچه ها فاطی بادیدن ما گفت چرا عین لشکر شکست خورده شدین شما؟ کانی: سلام از صبح داریم کار می کنیم. رز: دیگ جونی تو تنمون نمونده. فاطی: خاله اینا کجان؟
رز: رفتن شهر دایی می خواست واسه زندایی النگو بخره مامان منم رفت باهاشون. فاطی: بسلامتی، خوش به حال خاله گلی. کانی: اره خوشبحال مامانم که همچین شوهری داره. رز: خدایا یه شوهرم به ما اینجوری بده. با این حرف رز یه پس گردنی بهش زدم ک با صورت کمی اومد جلو. رز: چته وحشی؟ کانی: داداشم به اون خوبی داره گیرت میاد ناز میکنی؟ فاطی: کانی راست میگه دیگه داداش مانی به اون خوبی. کانی: داداش علیم بچه خوبیه.
تو هم شوهر ایندت خوبه. —کلی با فاطی اینا حرف زدیم و خندیدیم تا مامان اینا اومدن… راوی: دو سه ساعت بعد نادر به سمت اتاق سالار رفت تا باهاش در مورد گل بهار صحبت کنه. چند تقه به در زد و با صدایه سالار وارد اتاق شد. سالار بیا تو.—سالار با صدایه در بیدار شد. دیشب تاکی داشت به حسابا رسیدگی می کرد. با اینکه حسابدار داشت ولی باز اخر هر برج خودش حسابا رو چک می کرد. نادر وارد اتاق شد، سالار با دیدن نادر که انگار کمی عصبی و کلافه بود…
