پست های ویژه
دانلود رمان بی سر و ته pdf از مریم پورمحمد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
عشق را دست کم نگیر ..! با عشق محال ممکن می شود..! با عشق زندگی زیبا می شود..!میلا دختری که نمی تونه حرف بزنه..!دو برادری که عاشق میلا می شن..! ولی؟؟
سپهبد که رفت من ماندم و یک بغل تنهایی که مخصوص خودم بود… همانند اوقاتی که تنها میشدم تنم را در آغوش کشیدم… چقدر احساس تنهایی می کردم با وجود خانواده ی بی نظیری که داشتم…! آه… خدایا دلم را تنها نگذار… مرا هم ترک نکن… که این بنده ی حقیرت فقط با تو میتواند دردودل کند…! با دستی که روی شانه ام نشست برگشتم و نگاهی به فرد پشت سرم انداختم… میعاد بود… یار و یاور تنهایی های من…! _باز چی شده قشنگم
چرا حس میکنم باز دلت غمگینه… چرا حس میکنم نگاهت غبار گرفت اس؟ غمگین نگاهش کردم… غمگین نگاهم کرد… فهمیده بود که دلم غم دارد… دلم آغوش امن برادرم را می خواست… دلم ناز و نوازش می خواست… دلم…. خدایا دلم پدر و مادرم را می خواست…! برادرم باز حرف دلم را خواند….چشمانش غم داشت… برادرم… آه… خدایا برادرم بغض داشت… خودم را در آغوشش انداختم… چرا من سراسر غم بودم!؟… چرا برادرانم را زجر می دادم…
آیا این انصاف بود!؟ از آغوش برادرم بیرون آمدم و با همان چشمان غمگینم به رویش لبخندی پاشیدم… نمی خواستم در این شب زیبا که خانواده دور هم جمع بودیم خلق برادرم را تنگ کنم..! _ آجی… داداش قربونت بره… می خوای دلمو ریش ریش کنی با این غم نگاهت…! نه… معلوم بود که این را نمی خواستم… کدام خواهری حاضر بود که برادرش… برادری که بخاطرش خون دل خورده بود زجر بکشد!؟ سعی کردم مثل همیشه نگاه غمگینم را…
