دانلود رمان تاوان خواهم داد اما با عشق pdf از مریم پورمحمد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
نگاهِ غمگینم را به سربازِ اخمو دوختم. -فقط پنج دقیقه وقت دارید خانم. تندتند سرم را تکان دادم و وارد اتاق ملاقات شدم. همین که سرم را بلند کردم با اُسطورهی زندگیام مواجه شدم. چقدر پیر و شکسته شده بود! نتوانستم بغضم را حفظ کنم. با گریه به آغوشِ امنش هجوم بردم و سرم را در سینهی مردانهاش فشردم. -بابا؟ -جانِ بابا…
دو روز گذشته بود و چه زود دو روز گذشت! با گریه و ضجه تمام وسیله هایم را جمع کرده بودم. باران، خواهرم گریه می کرد و مادرم ناله و نفرین. _آسمانم؟ دخترم بیا و از خیر این کار بگذر برو بهش بگو پشیمون شدی و رضایت هم نمیخوای. بابات اومد من چی بگم بهش بگم دخترش؛ پاره ی تنش کجاست؟ اشک های سمج و مزاحمم را پاک کردم و گفتم: -این طور بیقراری نکن مامانم ما با هم حرف زدیم. قانع شدی و قبول کردی پس حالا مخالفت نکن.
بیا یک دل سیر بغلت کنم که شاید دیگه نبینمت. جمله دردناکم که تمام شد مادرم با هق هق به سمتم آمد و مرا در آغوش کشید. سرم را روی سینه اش گذاشتم و تا می توانستم هق زدم و در آغوشش خودم و عقده هایم را خالی کردم. _عزیز مادر؟ من بدون تو چیکار کنم؟ چرا این کار رو با خودت و خانوادت کردی؟ هیچ نگفتم و باران با گریه به سمتم آمد. آبجی آسمان مگه قراره کجا بری؟ من دلم برات تنگ میشه نرو خواهش میکنم. لبخندم اصلا سرحال و
شاد کننده نبود و برعکس تمام غم و اندوهم را به طرف مقابلم منتقل می کرد. انگار پژمرده شده بودم و لبانم به خنده راضی نبودند. از آغوش مادر بیرون آمدم و باران را در آغوش کشیدم خواهر دوست داشتنی من تو چه میدانی زندگی یعنی چه و از آن بدتر دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و سختی های روزگار یعنی چه! موهای روشنش را بوسیدم و از خودم جدایش کردم. چشمان طوسی رنگش بر خلاف چشمان سیاه من بود. دو جفت چشمش را بوسیدم و…