پست های ویژه
دانلود رمان قربانی یک تلافی pdf از حدیث نادری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ماکان دشمن آقای معینه. امین دختر باباعلی، خدمتکار معین هست. ماکان اشتباها امین رو جای دختر آقای معین میدزده اما ماکان بعد اینکه میفهمه دختره رو اشتباه گرفته بازم دردسر درست میکنه تا اینکه امین رو صیغه ۹ ماهه خودش میکنه…
“آمین” ماکان با دیدن عقب نشینی من اومد داخل و درو قفل کرد
با این کار ماکان از ترس یه قدم عقب رفتم که ماکان اومد جلو، هر یه قدم من به پشت برابر بود با یه قدم ماکان به سمت من… با برخورد به دیوار پشت سرم از حرکت ایستادم. صدای قلبمو می شنیدم که با تپش زیاد خودشو به دیواره سینم می کوبید. آب گلومو قورت دادم و با ترس زل زدم به چشمای وحشیش اشکام راه خودشونو باز کردن. ماکان دوتا دستاش تو جیبش بود و با
پوزخند مضحکی جلوم و ایستاد و سرشو کنار گوشم آورد. صدای اروم ولی عصبیش به گوشم رسید.ماکان: ترسیدی کوچولو؟! خوبه بایدم بترسی. آمین: چی از جونم میخوای؟ واسه چی اینجایی؟ خواهش میکنم برو. ماکان: هر وقت لازم بدونم ازینجا میرم و کسیم نمیتونه بهم دستور بده حتی پدرت… با این حرف ماکان اشکاش شدت گرفت. آمین:خواهش میکنم آقای مجد با پدرم کاری نداشته باش اون حتی آزارش به یه مورچه ام نمیرسه، چی باعث
شده که شما با پدرم سر لج بیفتین و بخواین تلافی کنین!؟! با پدرم کاری نداشته باشین در عوض هر کاری بگین میکنم. ماکان: اوپس یعنی هر کاری بگم میکنی دیگه؟ بعد ازین حرف دستاشو گذاشت بالا سرآمین و سرشو خم کرد به طرفش. آمین اروم و با دلهره سرشو بالا آورد و تمام التماس و عجزش و تو نگاهش نشون داد و سرشو به معنی نفی تکون میداد برای لحظاتی قلب ماکان لرزید نگاهش بین چشم های معصوم و صورت آمین در گردش بود…
