پست های ویژه
دانلود رمان دختر عینکی pdf از رویا خسرونجدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
“پرتو” دختریه که چندین سال قبل به پسر عموش علاقه مند شده. اما پسر عموش با یه فرد دیگه ازدواج می کنه. پرتو که از این موضوع ضربه بزرگی خورده درصدد پس گرفتن زندگی خود…
»یغما« در رو بستم و رو به شاداب گفتم: چه کار داشت؟ شاداب در حالی که می رفت تا وسایل روی میز رو جمع کنه گفت: اومده بود احوال منو بچه رو بپرسه. به سمتش رفتم و گفتم: نمی خواد دست بزنی. تو بیا برو بشین من جمع می کنم. – خودم می تونم. -می دونم عزیزم. حالل که من هستم کمکت می کنم. تو خودتو خسته نکن. سری تکون داد و روی یکی از مبل ها نشست. ظرف ها رو جا به جا کردم و با یه پیش دستی میوه برگشتم پیشش. سیبی
رو پوست کندم و رو به شاداب گفتم: بردار. – نمی خوام. – اِ، برای تو آوردم. باید بخوری. – میل ندارم. – تو نمی خوای بچمون که می خواد. با لبخند خیره بهش بودم که روش رو به سمتم برگردوند. خیره شد تو چشمام و گفت: یغما تو چیزی رو از من پنهون کردی؟ – چی؟ نفسی کشید و گفت: می خوام بدونم چیزی هست که تا حالا به من نگفته باشی؟ یا دروغ گفته باشی؟ – پرتو بهت حرفی زده؟ – نه. من فقط می خوام خودم بدونم. – اگه نه که چرا تا
روزی که اون نیومده بود این جا ازم نپرسیده بودی؟ – اون فقط گفت زود بوده که بچه دار شدیم. باید بیشتر همو می شناختیم. – ما همو خوب می شناسیم. نمی شناسیم؟! -چرا ولی می خوام بدونم الان وقتش بود که بچه دار بشیم؟ عصبی شده بودم. می دونستم پرتو مغزش رو شستشو داده. از طرفی نمی خواستم حرفی بزنم که اعصابش خرد بشه و باز براش اتفاقی بیفته. دستم رو بین موهام فرو کردم و گفتم:شاداب منو تو همو دوست داریم..
