پست های ویژه
دانلود رمان رستاخیز شیطان (جلد ششم) pdf از دارن شان برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
لرد لاس گروبز را تنها در هواپیما گیر می اندازد اما برانابوس او را نجات می دهد و پیش کرنل می برد. در این کتاب برای اولین بار شخصیت ها با هم ملاقات می کنند. برانابوس از گروبز می خواهد که او را در کشتن یک شیطان یاری کند اما او نمی تواند…
یک قرص نان تازه در زیر بینی من تکان داده می شود. با لبخند از خواب بیدار می شوم، عطر گرم دلپذیری تمام بینی من را پر کرده است. برای چند لحظه بین خوابوبیداری فکر میکنم که در خانه با درویش هستم، صبح یکشنبه است، نه مدرسه ای هست و نه نگرانی ای، یک روز بلند و طولانی که در پیش روی من قرار دارد. چشمانم را بهتر باز میکنم و تمام افکار لذت بخشی که داشتم با دیدن انگشتان چین و چروک داری که تکه نان را جلویم گرفته و
صورت ریشداری که در پشت آن است بر باد می رود، همه چیز را به خاطر می آورم. «چند ساعت خوابیدم؟» بعد از خمیازه ای می نشینم و از شدت کمر درد به خود می پیچم – به خوابیدن روی زمین سنگی عادت ندارم. برانابوس میگوید: «چند ساعتی میشه» تکه نان را به من می دهد. «هشت ساعت؟ ده؟ دوازده؟» او شانه بالا میاندازد. به دنبال ساعتم می گردم ولی احتمالا بندش در شبی که به گرگ نما تبدیل شده ام پاره شده. بلند می شوم، و پس از
مالیدن پشتم به بدنم کش و قوسی می دهم و ناله کنان شکایت می کنم: «تا حالا اسم تخت خواب به گوشتون خورده؟» «بعد از چند ماه به زمین عادت میکنی.» چپ چپ به او نگاه میکنم. بعد از چند ماه؟ من اصلاً خیال ندارم اینقدر اینجا بمانم. اما قبل از اینکه بتوانم با او بحث کنم، او به سمت آتش می رود جایی که پسر ترش رو در کنار شعله های آتش نشسته است. من هم به دنبال او می روم، یک تکه بزرگ از قرص نان میکَنَم و تندتند میخورم…
