پست های ویژه
دانلود رمان پنجره جنوبی pdf از م.بهارلویی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
پزشک مامایی که نوزادان زیادی را در قدم گزاشتن به این دنیا همراهی می کند به ناگه دلش بند دل کودکی می شود که با مهر بزرگ حرام زادگی به دنیا آمده اما دخترک پزشک کودک را تنها نمی گذارد. مردی که به همسر خود شک کرده و به اون انگ نامشروع بودن میزند و گناهان بسیار جبران ناپذیری در حق اون انجام می دهد و گاهی اما چه زود دیر می شود…
ننه سلیمه حوله ی نمداری گذاشته بود روی پیشانی دختر و حوله نم دار دیگری را هم به کف دست ها و گردن او می کشید. چشم به گونه های خیس و نفس های پرشتاب و گرم دختر داشت وقتی از عمو صفت پرسید: مهندس تو چه حالیه؟ _رژه میره زیر بارون؟… میمردی زبون به دهن می گرفتی نمی گفتی خانوم دکتر خواسته این دخترکه این جا بمونه… _هی غر بزن، هی غر بزن پیرمرد هاف هافو! دروغ که نگفتم، خانم دکتر انداختمون به دردسر!
عموصفت همان طور که نگاه به بیرون داشت، گفت: خودش اومد! ننه سلیمه تند برگشت سمت پیرمرد و ترسیده پرسید: آقا؟ _نه خانوم دکتر! پیرزن تند سرپا شد و گفت: درد و بلات توی جونم مادر که تا بهت گفتم مثل برق خودتو رسوندی! و قبل از این که زن جوان ماشینش را کنار ورودی گلخانه پارک کند، ننه سلیمه در را به رویش باز کرده بود! همان جا جلوی در اتاقک نگاه پنهانی انداخت ته محوطه ی گلخانه و سوئیت مخصوص مهندس، وقتی خیال
پیرزن بابت نبودن او راحت شد با حرکت عجولانه به خانم دکتر اشاره کرد زودتر بیاید. زن جوان پوشیده در پالتوی چرم شکلاتی رنگش، قدم تند کرد سمت او و رسیده و نرسیده، نگران پرسید: گلبو چه طوره ننه؟ ننه سلیمه در را تا انتها برای او باز کرد و بی توجه به سوال او جواب دیگری داد: خانوم، خانوم بیا داخل… خانوم، آقا فهمیده این دختر که این جاست! خانم دکتر برای لحظه ای ماند توی چارچوب در و تنش صاف شد! حالا می توانست…
