دانلود pdf رمان به تو افتاد مسیرم از زهره حاجی زاده

دانلود رمان به تو افتاد مسیرم pdf از زهره حاجی زاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

دلم گرفته از دنیا، از ادم ها از خیال هایی که خیال ماند، از روزهایی که به حقیقت نپیوست، از ارزوهایی که برباد رفت، از خودم، از حماقت های احمقانه ام… از اعتماد هایی که از دست رفت… از منی که مرد… از منی که بیهوده نفس می کشد… از زیستنی که نمی خواهمش… واز مرگی که می خواهمش…

خلاصه رمان به تو افتاد مسیرم

چهار روز از ورودش به خانه ی مادربزرگش گذشته بود… در الاچیق مشغول کشیدن نقاشی روی بوم بود که چشمش به پدرش افتاد که به سمت او می آمد… به استقبال پدرش رفت و با دلتنگی او را در اغوش کشید. -بابا خیلی دلم براتون تنگ شده بود، مامانی حالش چطوره؟ ملوس خوبه؟ آقای طلوعی با لبخند بینی او را کشید و گفت: همه حالشون خوبه اومدم دنبالت تا برگردیم خونه. بهار یادبحث های بی فایده با پدرش افتاد و اخم هایش را در هم کشید.

_اما اعتصاب من همچنان ادامه داره!!! آقای طلوعی خنده ی خود را جمع کرد به چشم های زیبا ومصمم دخترش خیره شد: میخوام یک بار دیگه مثل دوتا دوست عاقل وبالغ با هم صحبت کنیم. بهار خنده ای کرد: موافقم آقای طلوعی!!! امیدوارم دعوت من رو به عصرونه روی ایوون بپذیرین !!! هر دو با لبخند پیروزمندانه و امیدوار به هم نگاه کردند… بهارلیوان چایی را مقابل پدرش گذاشت و برش کوچکی هم از کیک خونگی دستپخت مادربزرگش

را کنارش گذاشت و خود روبه رویش نشست. آقای طلوعی با لذت سینه اش را پر از هوای تازه کرد. -هوای اینجا خیلی دلچسبه به خصوص وقتی دخترم با یه عصرونه حسابی ازمن پیرمرد پذیرایی می کنه!! می دونستی که تو واقعا بی نظیری؟ بهار خنده ای کرد ولب هایش را جمع کرد. –بابا شما مامان رو هم اینطوری خام کردین و توی مشتتون گرفتین؟ اقای طلوعی خنده ای بلند و مردانه کرد. _دقیقا مادرت هم، اوایل فکر می کرد که من چاپلوسی می کنم…