دانلود رمان در بند pdf از ریتا استرادلینگ برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
پدر آلین مرد بدی نیست. او یک نابغه و مخترع است. اما وقتی برای ساخت ربات “رز” دستمزد گرفت، آلین می دانست که گرفتن پول اشتباه است. رز همانند انسان رفتار می کند و دقیقا شبیه آلین است اما گاهی هم اشتباه می کند. آلین برای نجات دادن پدرش از حکم پنج ساله ی زندان،جای رز را می گیرد و با خورشید خداحافظی می کند. برای زندگی به برجی می رود که هیچ انسانی اجازه ی ورود به آن را ندارد و زندانی مردی می شود که…
آلین در طول دیوار شیشه ای قدم می زد و از بالا به خیابانی نگاه می کرد که تقریبا دویست فوت پایین تر قرار داشت. وضوح تصاویر از آن فاصله ترسناک و مبهوت کننده بود اما او همیشه ارتفاع را دوست داشت. افسوس که طنابی در اختیار نداشت و پنجره هم باز نمی شد. این ممکن بود راه فرار خوبی باشد. اگر شرایط مهیا بود، همین حالا فرار می کرد. نمی دانست کجا برود، فقط می خواست از آقای گاربن دور باشد. پنجره های قدی، توسط
همان چوب پوشاننده ی زمین، قاب گرفته شده بودند. همان لحظه ای که آقای گاربن رفت، بار سنگینی را هم با خود برد. در حالی که هر روز یک ساعت پشت میز غذاخوری نشستن و چیزی نخوردن، نا خوش آیند بود اما در چند ساعتی که به بدترین احتمالات فکر کرده بود، بدترین تصورات هم در ذهنش طغیان کرده بودند. روبات که با قدرت در صدر لیست قرار داشت، خوشبختانه خط خورد. بدبختانه روبات خانه دار هم از لیست بیرون رفت. صدا از بالای
سرش گفت: «اتاقت از این طرف است، رز ۷۶جی اف.» یک در آسانسور باز شد. آلین مکث کرد: «می تونم از پله ها برم؟ اینجا راه پله هست؟» صدا، مستقیما از کنارش گفت: «از این سمت.» کمی آن طرف تر، قسمتی از دیوار به کناری لغزید تا راه پله را آشکار کند.رنگ ماهاگونی زمین تا راه پله و دیوارش ادامه داشت و با رسیدن به یک پنجره ی قدی در پاگرد، تمام می شد. وقتی آلین چوب را لمس کرد، سطح نرمی با انگشتانش برخورد کرد: «این واقعی نیست؟»