دانلود رمان باد ما را خواهد برد pdf از کلاله قربانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
یکتا دختر شر و شیطونی است که توی عروسی دوست خانوادگی شون با پسری به اسم سینا آشنا می شه و ماجراهای زیادی رخ می ده… یکتا درگیر عشق دوست دوران کودکیش پرهام می شه اما پرهام ظاھرا هیچ علاقه ای به اون نداره و به انگلیس که اونجا زندگی می کرده برمی گرده… یکتا طی رفتارهای سینا و پرهام متوجه خصومتی که بین این دو است میشه که البته این موضوع برمی گرده به چند سال پیش… و بلآخره یکتا وقتی میفهمه که سینا عاشقش شده طی یک تصمیم آنی باهاش ازدواج می کنه و بعد متوجه می شه که پرهام!…
بعد از نهار به سمت خونه پریسا اینا حرکت کردیم. من و پریسا به اتاق پریسا رفتیم و مشغول حرف زدن شدیم. عروسک پریسا رو تو دستام گرفته بودم و مثل بچه ها با موهاش بازی می کردم که تقه ای به در خورد و نیما و آرمین و پرهام داخل شدند و هرکدوم روی یه کاناپه نشستند. نیما و آرمین سر مسئله پایان نامه شون بحث می کردن. نیما می خواست چیزی رو به آرمین بفهمونه اما آرمین مثل همیشه مسئله رو جدی نمی گرفت!
پرهام یکم روی کاناپه جابه جا شد و گفت: -بهتره بریم و یه گشتی توی شهر بزنیم! نظرتون چیه؟! پریسا: ما از خدامونه! فقط کاش به مهشید هم می گفتیم! پرهام: خب میریم دنبالش! پریسا سریع به مهشید زنگ زد و ما هم آماده شدیم و با هم به بیرون رفتیم و سوار ماشین نیما شدیم. همون لحظه گوشی آرمین زنگ خورد و وقتی تلفنش تموم شد گفت: -نیما جون! از طرف من مهشید رو ببوس! بگو مامانم باهام کار داشت نتونستم بیام!
نیما که خیلی روی مهشید حساس بود با خشم گفت: آرمین بسه! خجالت بکش! آرمین: از کی؟! مامانم؟! نیما: ال… پسر تو کی می خوای دست از این کارات برداری؟! یعنی چی از طرف من مهشید و ببوس؟! آرمین: من غلط بکنم همچین حرفی بزنم! حالا تو اگه می خوای… میون حرفش اومدم: آرمین جان دیرت نشه!؟ گونه اش رو جلوی صورتم گرفت و گفت: – بوس بده تا برم! گونه اش رو بوسیدم! آرمین هم با عشوه و ناز رفت!…