پست های ویژه
دانلود رمان پسری بی هویت pdf از پانته_آ_65 برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
پسری به اسم آبیش (نامی اصیل ایرانی به معنای بی رنج) که فقط میخواد بفهمه کیه؟…
به چند ماهی از جریان سروش و باباش می گذشت. سروش بد خراب شده بود توی جمعی که من بودم اون نبود ولی من منم بیخیال بودم. برام اصلا مهم نبود که چی شد یا نشد دیگه با افسون هم رابطه نداشتم. فقط چندباری شهره گوشه داد به جمشید که مثل اینکه از شوهرش جدا شده و میخواد بره خارج خوانندگی. کامیار هم تا می تونست پز کارهای منو به بروبچه ها داده بود پس حرفی هم برای گفتن نداشتم و دوره علافی و
روزمرگی بود کلافه بودم. نه با هیجان و نه با ماشین بازی نه دختر هیچی نمی تونست راضیم کنه توی اون کاخ به اون عظمت هم که همش با چند تا خدمتکار خرفت بودم. سرگرمی تازه ای نداشتم کامیار هم که مثل همیشه هر کاری من می کردم، می کرد. یه شب از حرص کم خونی هیجان زنگیدم بهش ساعت نزدیک سه صبح بود. بعد از کلی معطلی جواب داد. من : الو کامی بیداری؟ کامی: آره جونی بیدارم! من – اوف صدات چرا اینجوریه، ها؟
با لحن کشداری گفت: – جونم عقشم کجایی، تو؟ – من که خونه ولی تو حتما توی یه بشکه خودت رو خفه کردی اه گندت بزنن، بی جنبه! و تق گوشی رو قطع کردم. اینم از کامی وقتی گیج میشد دیگه هیچکس رو نمی شناخت. از زور بی حوصلگی از جام بلند شدم و یه تیشرت تنم کردم و با یه شلوار شش جیب تیپ معمولی سوئیچ ماشینم رو هم برداشتم و می خواستم بی خیال موبایل و پول بشم ولی در آخرین لحظه موبایلم رو با کیف پولم برداشتم و از خونه زدم بیرون…
