رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
دانلود pdf رمان مسافر سفارشی از عاطفه منجزی

دانلود رمان مسافر سفارشی pdf از عاطفه منجزی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

چه زیبا پنداشتم که ازدواج کردم و بچه دار خواهم شد با دامادی در قاب تصویر گوشی و اجبار خانواده ام و خانواده اش برای این ازدواج شدم به دیار او تنهای تنها و مژده عشق به خود دادم اما… گویا شاهزاده سوار بر اسب من صاحبی دارد به نام مافیا و او با تفکر سپر کردن من، با من ازدواج کرده است اما او مرا نمی شناسد اگر اون شاه نشین کژاوه مافیاس به او نشان خواهم داد چه کسی می تواند ملکه مافیا باشد و او را از جایی خواهم زد که فکرش را نخواهد کرد، من… او را… از قلبش نشانه خواهم گرفت و انتقام آرزوهای از دست رفته ام را نشانش خواهم داد…

خلاصه رمان مسافر سفارشی

دو ساعتی میشد بی حرکت سرجایم نشسته بودم، پاهایم سر شده بود و پوست سرم به گزگز افتاده بود که صدای چرخیدن کلید به گوشم رسید. بی حس و حال سرم به سمت در چرخید و ناگهان برقی از چشمانم جهید، درست می دیدم، شخصی که وارد شد، خود خود امیر بود. به سختی از جا بلند شدم، با پاهایی لرزان و تنی مرتعش، کلافه بودم و سردرگم که بایدچه واکنشی نشان دهم! دست هایم در هم قلاب شد و انگشتانم سفت در هم پیچیدند تا

خود بیچاره ام، خود تنها مانده و غریبم را دلداری دهد. نزدیکم رسیده بود که سرم را زیر انداختم و با صدای کوتاهی “سلام” کردم. روبه رویم ایستاد، ولی چیزی نگفت. به ناچار بعد از لحظه ای سرم را بالا آوردم و نگاهمان در هم پیچید،مثل کلافی سردرگم! نمی دانم در نگاهش چه دیدم، هر چه بود، قلبم را چلاند و تفاله اش را پس داد به جسمم! پاهایم سست بود، سست تر شد. فکرش را نمیکردم با دیدنش تا این حد دستپاچه شوم، اصلاً دستپاچه

شدن از خصوصیات باطنی و ذاتیام نبود! اما حالا… با فلاکت نگاهم را به مقابل پایم که دزدیدم و دوباره چشمانم را دود که بالاخره صدای آشنای مردانه اش در گوشم پیچید: خوش اومدی! از مایک شنیدم “جتلاگ” شدی،طبیعیه، مدت سفرت خیلی طولانی بوده! بابت اینکه برای استقبالت نتونستم بیام فرودگاه، واقعاً متأسفم. خواهش میکنم بشین، یه دوش بگیرم، فرش بشم، برمی گردم! بین حرف هایش صمیمیت موج میزد، صمیمیتی آغشته به احتیاط…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
چه زیبا پنداشتم که ازدواج کردم و بچه دار خواهم شد با دامادی در قاب تصویر گوشی و اجبار خانواده ام و خانواده اش برای این ازدواج شدم به دیار او تنهای تنها و مژده عشق به خود دادم اما... گویا شاهزاده سوار بر اسب من صاحبی دارد به نام مافیا و او با تفکر سپر کردن من، با من ازدواج کرده است اما او مرا نمی شناسد اگر اون شاه نشین کژاوه مافیاس به او نشان خواهم داد چه کسی می تواند ملکه مافیا باشد و او را از جایی خواهم زد که فکرش را نخواهد کرد، من... او را... از قلبش نشانه خواهم گرفت و انتقام آرزوهای از دست رفته ام را نشانش خواهم داد...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    مسافر سفارشی
  • ژانر
    عاشقانه، هیجانی، انتقامی، مافیایی، پلیسی، ازدواج اجباری
  • نویسنده
    عاطفه منجزی
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    1817
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 11,479 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.