پست های ویژه
دانلود رمان دیانه pdf از فریده بانو برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
این رمان در مورد مردی به اسم احمدرضا است که زنش مرده و یه دختر بچه ام داره سال ها قبل احمدرضا دل به دختر عموش، مرجان میده اما مرجان خیانت میکنه با کس دیگه ای ازدواج میکنه. حالا بعد چند سال دختر مرجان به اسم دیانه به یه سری دلایل پاش به خونه احمدرضا باز میشه و پرستار دخترش میشه تا اینکه…
گوشی رو گذاشتم. نمی دونستم چی صداش کنم. سمت آشپز خونه رفتم. -آقا کارتون دارن. از روی صندلی بلند شد گفت: اول صبحم دست از سر آدم بر نمیدارن… 40 سالمه مثل بچه باهام رفتار می کنن. دنبالش راه افتادم. رو پاشنه ی پا چرخید. چون کارش یهویی بود خوردم بهش.. محکم بازومو گرفت و فشاری بهش آورد. از درد اخمی میون ابروهام نشست. سرش و روی صورتم خم کرد گفت: کوچولو، مثل موش دنبال من و کارای من
نباش تا راپورت بدی به اونا… فهمیدی؟ چون هیچ کس تو رو آدم حساب نمی کنه. تمام عمرت رو تو یه دهکوره زندگی کردی پس هواست باشه. محکم بازومو ول کرد. با اون یکی دستم بازومو ماساژ دادم. لبم رو محکم لای دندونم گرفتم تا بغضم نشکنه. گوشی رو برداشت. _سلام… بله دیشب رسیدم… آره دیدمش، بهتر از این نبود بفرستی خونه ی من؟… من که گفتم این بچه پرستار داره… باشه امشب خسته ام. نمی دونم آقاجون چی گفت
که بی حوصله گفت: -باشه شب میایم… باشه نمیارمش، کاری ندارین؟ گوشی رو بدون خداحافظی قطع کرد. رفت سمت پله های طبقه ی بالا. کنار بهارک نشستم و عروسکش رو برداشتم. صدامو بچه گونه کردم و به جای عروسک شروع به صحبت کردم. بعد از چند دقیقه از پله ها پایین اومد. گوشیش دستش بود و عصبی داشت به شخص پشت تلفن چیزی رو توضیح می داد. -میلانی دو هفته نبودم، چرخوندن به رستوران آنقدر دردسر داره؟! -حرف نزن میلانی…
