دانلود رمان آشفتگی مرا داروگ میفهمد pdf از مهسا عادلی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دادیار آذر روانشناس معروفی با گذشتهی سیاه و تاریک که سیزده سالگی پدر میشه و ریرا شاملو دختری که بدون خبر وارد زندگی تیره و تار پدر و پسر جوان میشه تا اینکه…
کتاب های مختلفی درون آن را پر کرده بود، بیشترین چیزی که به چشمش آمد کتاب های اروین د. یالوم روانپزشک معروف بود و بعد از آن کتاب هایی مانند کاپلان و هیلگارد و البته رمان های مختلف جهان و ایران کتابخوانه هم نشان از مطالعه ی گسترده ی این مرد می داد. میز چوبی ساده ای هم وسط اتاق به عنوان میز روانشناس قرار داشت، روی میز یک کلاسور و گلدان های خیلی کوچک به همراه یک جا مدادی استیل قرار داشت. در کل اتاق
ساده اما به شدت آرامش بخشی بود. حواسش به عکس گوشه ی میز جمع شد.مرد معرفی استاد در کنار پسر جوانی هم هیکل به خودش که به نظر برادر می آمد ایستاده بود. قطعا اگر دوستانش کنارش بودند سوژه ی چند وقتشان جور میشد. دادیار آذر مرد جذابی بود، مشخصا سنی زیادی نداشت امااین مطب و موفقیتش حسرت آمیز بود. در باز شد، سرچرخاند و با دیدن مرد که سینی حاوی دو لیوان را به دست داشت، لبخند زد. دادیار سینی را جلوی
دختر گذاشت و جعبه ای را از داخل کمد زیر کتابخانه درآورد، با برداشتن در ظرف آن را روی میز گذاشت. نگاه دختر به ظرف جمع شد که قسمتی از آن را شکلات و قسمت دیگر نسکافه و انواع دمنوش پر کرده بود. دادیار لیوان خود را برداشت و روی میز شیشه ای و گرد گذاشت. -ببخشید به خاطر وقفه من در خدمتم. دختر خجالت زده موی بیرون آمده از زیر مقنعه را به داخل فرستاد و با فشردن دسته ی کیف درون دستش شروع به سخن گفتن کرد…