دانلود رمان اوتاکو pdf از پردیس نیک کام برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آهوا دختر جوانی است که با عنوان لیدر یک تیم برای بازی همیشه حاضر است. اعضای بینام و نشان تیم همراه او ناخواسته گرفتار مشکلات یکدیگر میشوند. تضاد ادیان آنها برای جامعه اگر چه ناخوشایند است و برخورد های اشتباهی در پیش دارد. اما همه آنها زیر سایه هویت های دیگری زندگی میکنند و نیمه واقعی خود را از مردم پنهان میکنند. با جبر یک تصادف بر حسب اتفاق آروکو مرد جوانی است که حکم بازی را تغییر داده و ناخواسته مسیر زندگی گروه اوتاکو عوض میشود اما این همهی داستان نیست…
برانکارد را حرکت دادند و به سرعت وارد بیمارستان شدند. صورت على طوری در خون مدفون بود که شناسایی صورتش سخت بود. اما با گفتن هویتش به پذیرش تازه دردسر هایمان شروع میشد. گاو پیشانی سفید بود با این حنجره فولادینش! آهسته حینی که دستم بند کلاهم بود تا حد امکان کلاه گشاد پالتویم را روی سرم کشیدم. چتری هایم پنهان نمیشد اما حداقل مابقی موهایم را پوشش می داد. پرستار سرعت برانکارد را برای گذر از پیچ
راهروی بیمارستان کج کرد و گفت: _ لطفا هویت بیمار رو سریع با پذیرش در میون بذارید باید بستری بشه خشایار سرش را سمت من چرخاند و گفت: تو همراهش برو من انجام میدم دستم را بالا گرفتم و اشاره کردم ادامه دهد. نه تو برو همراهش من میرم پذیرش سری تکان دادو در حرکت دادن برانکارد با پرستارها همراه شد. مقابل پذیرش ایستادم. پرستار خودش گفت: همراه بیمار تصادفی هستی که الان آوردنش؟ با جمع کردن افکار پراکنده ذهنم
نفس زنان گفتم: سیستم را نگاه کرد و دستش را سمت کیبرد برد. اسم و فامیل بیمار رو بگو شماره ملیش رو هم اگر میدونی بگو خیلی مختصر گفتم: على عارف. دستش روی کیبرد خشک شد. کلافه ادامه دادم: فرزند مجتبی عارف! اطلاعات را با مکث وارد کرد و مشکوک پرسید: دوست دخترشی؟! سرد و بی روح که نگاهش کردم نطقش را کور کرد و طلبکارانه گفت: صبر کنید با مأمور شیفت امشب هم صحبت کنید تا اظهاراتتون رو یادداشت کنن…