دانلود رمان ترس رهایی pdf از ریحانه علی کرم برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
با سرمای بیش از حدی، چشمام باز شد! نمیتونستم تشخیص بدم کجام؟! انقدر همه جا تاریک بود که نمیفهمیدم من کور شدم یا اینجا هیچ روزنهای به لیرون و روشنایی نداره؟! گنگ و گیج و سردرگم توی خودم جمع شدم، مگه بعد از اون چیزی هم مهم بود که بخوام بهش فکر کنم؟! اصلا، کور هم شده باشم! بهتر! به قول یه شاعر که میگفت: -شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟!مگه بدون تو، چیزی توی این دنیا مونده که قشنگ باشه و دلم بخواد ببینم! دیدی کیان؟! دیدی چیکار کردی باهام؟! تو که تنهاییمو دیدی، چرا تنهاترم کردی؟! مگه قول ندادی بمونی؟؟
با ریخته شدن اب یخ روی صورتم چشمام رو با شوک باز کردم، کمی طول کشید تا بفهمم کجام و چی شده، دستم رو تکون دادم که صدای زنجیری که بلند شد، باعث شد با ترس نگاه دقیقی به اتاق بندازم! بدنم بدون اختیار من شروع کرده بود به لرزیدن، اینجا… اینجا رِد روم بود و من… من به این تخته ی آهنی ایستاده بسته شده بودم! آریا روی صندلی نشسته بود و داشت دقیق نگاهم می کرد! خدایا مگه مرگ چه شکلی میتونه باشه دیگه؟!
آرین یه دور دورم چرخید و بعد درست رو به روم قرار گرفت، جریه شلوار جین، هیچی تنش نبود و هیکل عضله ای و خالکوبی های بدنش رو سخاوتمندانه به نمایش گذاشته بود! فقط نگاهش می کردم و نفسای منقطع می کشیدم! شلاق چند پری که دستش بود رو گذاشت زیر چونم و بعد از چند لحظه رو به برادرش گفت: چیکارش کنم؟! بعد شلاق رو روی تنم کشید، بدنم مور مور شد و خودم رو تکون دادم که پوزخندی زد و سرش رو اورد نزدیک
گوشم و گفت: بیخود تقلا نکن کوچولو، تا من نخوام، جایی نمیتونی بری! صدای پای آریا رو از پشت سرش شنیدم و چند لحظه بعد، خودش هم جلوم ایستاده بود، خیره نگاهم کرد و گفت: -اوووومممم! حیف شد، نشد مث ادم با هم قرارداد ببندیم… بعد خیلی ترسناک کنار گوشم زمزمه کرد: البته که اینجوری دست و بالم بیشتر بازه! و سیلی محکمی بهم زد که جیغم توی اتاق پیچید! انگار یه جوری داشت تهدیدم می کرد! اشکام دوباره شروع کردن ریختن…