دانلود رمان تخلف pdf از پنلوپه داگلاس برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
بازیکن سابق تنیس، ایستون بردبری (اسم مونث)، سعی می کرد بهترین معلمی که میتونه باشه، همینطور سعی می کرد به دانش آموزای خسته کننده اش برسه و گذشته رو فراموش کنه. چیزی که باعث شده بود به این مرحله از زندگی برسه مهم نبود. نمی تونست اجازه بده که مهم باشه. ولی حالا یک جلسه اولیا مربیان خصوصی می تونست گره گشای مشکلاتش باشه. ایستون بعد از آشنا شدن با تایلر مارک، خیلی راحت متوجه شد که چرا پسرش تو مدرسه مشکل داره. اون مرد میدونست چطور کار و ثروتشو اداره کنه، ولی یه پسر نوجوون رو؟ نه! یا یه خانوم معلم جوون رو…
(ایستون؛ شش ماه بعد) برادرم بهترین دوستم بود. معمولا دخترای همسن من نمی تونستن همچین ادعایی کنند، ولی برای من حقیقت داشت. بیشتر خواهر و برادرها همیشه با هم دعوا می کردند. همونایی که با هم رقابت داشتند و به پیشرفت همدیگه غبطه می خوردن. و به خودشون اجازه می دادند که با همدیگه مثل یه آشغال رفتار کنند. اونم فقط به خاطر اینکه می تونستن، بلاخره خانواده خانواده بود و یه روزی می بخشیدن و فراموش می کردن.
ولی من و جک هیچوقت این مشکل رو نداشتیم. وقتی بچه بودیم با همدیگه بازی می کردیم و تو درس ها بهم کمک می کردیم، بعد از اینکه بزرگ شدیم هم چیزی تغییر نکرد. جک همیشه دلش می خواست پیش من باشه و من معمولا به شوخی می گفتم که اون منو بیشتر دوست داره. و اونم قبول داشت. و همیشه بهم می گفت که تو زندگی رو سخت می گیری، در صورتی که خودشم همینطوری بود. در واقع این رفتار ما یه جور عادت خانوادگی بود
و ما هم به بهترین نحو اجراش می کردیم. یه وقتایی پیش میومد که از دست پدر مادرمون که ما رو تحت فشار میذاشتن دلخور می شدم، ولی قلبا اعتقاد داشتم که رفتارشون باعث میشه عادت هایی تو وجودمون تقویت بشه که در آینده به دردمون می خوره. – بی خیال… جک همونطور که کنارم نفس نفس میزد، ایستاد و سرشو تکون داد: – بسه دیگه. از حرکت ایستادم و هوا رو بلعیدم. گردن و پشتم خیس عرق شده بود. -دو دور دیگه. میتونی…