دانلود رمان قصر خونین pdf از رز مشکی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری که برای نشون دادن شجاعت خودش وارد یه غار ترسناک میشه اما با پرت شدنش توی یه چاه سر از قصر شاهزاده در میاره و…
“هری” با شنیده شدن صدای اسب ها به عقب برگشتم اینا سربازان قصر بودن اینجا چیکار می کنند اون کالسکه چیه با پایین اومدن زنی از کالسکه همه ادایه احترام کردند درسته اون ملکه هست. ادای احترام کردم که ملکه گفت: آقای داناوان کجاست؟ پدر جولیا به سمت ملکه رفت و بعد از زدن بوسه به دست ملکه خودش رو معرفی کرد. ملکه چیزی رو به آرومی به اون گفت که لبخند به لباهای داناوان اومد. داناوان به سمت ما برگشت و گفت:
– نیازی به عذاداری نیست شاهزاده دختر منو نجات داده و الان اون در قصره. همه با خوشحالی اشکامونو پاک می کردیم. ملکه خیلی زود به قصد برگشت. “جولیاء” به سرعت به دنبال شاهزاده رفتم وقتی به اون سرباز رسید ایستاد با فاصله از اون ایستادم که رو به یکی از ندیمه هاش فریاد زد. – چرا اینجا وایسادی برو طبیب بیار. _ندیمه: بله سرورم. به سمت سرباز زخمی رفتم کنار شاهزاده نشستم اما با دیدن جای زخمش با تعجب به سمت شاهزاده برگشتم.
_این زخم شمشیر یا یه حیوون درنده نیست چ اتفاقی افتاده؟ شاهزاده – از اینجا برو. _من از تو دستور نمیگیرم بگو این زخم از چیه؟ خاست حرفی بزنه که همون ندیمه با چند طبیب سر رسید داشتم به کار طبیب ها دقت می کردم که حرف های یه سرباز توجهمو جلب کرد. سرباز – سرورم ملکه از قصر خارج شده تا به دیدن خانواده این دختر بره امکان داره مورد حمله قرار بگیره. شاهزاده – چی گفتی اون به شه… _اونا کین که به افرادتون حمله می کنند…