پست های ویژه
دانلود رمان فرجود (جلد دوم) pdf از محدثه رجبی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دخترک داستانمان نقاشی زبر دستی است که دل در گروه کشتی گیر با سابقه ای می دهد که در تشک مبارزه علاوه بر پشت حریف قلب دخترک را به صحنه خاک الود تشک می کشد کشتی گیری که مرام و مسلک پهلوانی دارد اما ضربه ای که بر روانش وارد شده اجازه رنگی کردن زندگی را به او نمی دهد حال باید دید دخترک با رنگ های زندگی اش میتواند خاکستری زندگی پهلوانمان را به رنگ های یک رنگین کمان در بیاورد و او را از دست زنی که مسجل یک شیطان بر روی زمین است نجات دهد….
” هانا ” با بلند شدن صدای آلارم گوشی دستم را روی پاتختی می کشم و گوشی را زیر پتو می آورم و به سختی صدایش را خفه می کنم. به سختی از پتو دل می کنم. از بین چشم های نیمه بازم نگاهی به عقربه های ساعت می کنم و از اتاق خارج می شوم. سر و صدای آشپزخانه به خوبی نشان می دهد که مرسده برگشته است دستی به چشم هایم می کشم و با صدای خواب آلودی می گویم: سلام کی برگشتی؟ نگاهم می کند و با روی باز می گوید:
سلام.صبح بخیر. زیاد نیست! چیکار کردید شما دوتا؟ یه دونه لیوان محض رضای خدا تو کابینت ها نمونده! میخندم: والا من که همیشه یا دانشگاهم، یا آموزشگاه گاهی شام و ناهارمم نمیتونستم خونه باشم پس هر خراب کاری که تو آشپزخونه می بینی کار من نیست، هنر دست شوهرته! مرسده می خندد و تند تند لیوان ها را آب می کشد.نگاهی به سینک می کنم که دیگر جای سوزن انداختن ندارد. حق با مرسده است. من و بابا اصلا خانه دارهای خوبی نیستیم!
یک سری رفتارهای مرسده من را شدیداً به یاد مامان می اندازد. هیچ وقت فراموش نمی کنم که دو سال قبل برای پذیرش مرسده در این خانه چه قدر اشک ریختم! چقدر بیشتر دلم هوای مامان را کرده بود.حس می کردم با آمدنش جای مامان را می گیرد و هیچ وقت این را نخواستم. اما به حرف هانی اعتماد کردم. اجازه دادم زمان همه چیز را نشانم بدهد. می فهمم که بابا هنوز هم با تمام قلبش، مامان را دوست دارد. به قول خودش؛ فروزان کسی بود که…
