پست های ویژه
دانلود رمان عشق یا انتقام pdf از فاطمه.ن برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری به نام آناشید که تو ۱۲سالگی به فرزند خوندگی یه خانواده اشرافی پذیرفته میشه و اونا یه پسر دارن به اسم آریو که ۶ سال از آناشید قصه ما بزرگتره اون پسر از آناشید متنفر میشه چون حس میکنه که با اومدن اون به خانوادشون همه ی مهر و محبت ها به سمت اون سوق داده میشه و آریو قسم میخوره که از اون دختر انتقام بگیره و اون به آلمان میره و بعد از ۸ سال بر میگرده و حالا زمان انتقام میشه و اتفاقاتی که میفته و…
“آریو” وارد فرودگاه شدم و کارهام رو انجام دادم و رفتم سوار هواپیما شدم شماره صندلیم رو که پیدا کردم رفتم و روش نشستم حدودا ده دقیقه بعد هواپیما بلند شد و من چشمام رو بستم و فقط به یه چیز فکر می کردم اونم چیزی نبود جز انتقام، انقد به انتقام فکر کردم که کم کم خوابم برد. با تکون دستی بیدار شدم مهمان دار بود که بهم گفت آقا لطفا پیاده شید رسیدیم منم باشه ای گفتم و از هواپیما پیاده شدم و رفتم تا چمدونم رو تحویل بگیرم.
بعد از اینکه چمدونم رو گرفتم داشتم از پله برقی پایین میومدم که خانوادم رو دیدم که خوشحال بودن و برام دست تکون میدادن یه دخترم همراهشون بود ولی من اونو نمیشناختم فکر کنم آناشید باهاشون نیومده بود… “آناشید” از دور که آریو داشت از پله برقی میومد دیدمش و سریع به مامان و بابا گفتم -بفرمایید شازده پسرتون اومد. -کجاست من که نمیبینم. وا مامان اوناهاش داره از پله برقی پایین میاد. مامان و بابا تا آریو رو دیدن یه لبخند زدن و
دستشون رو براش تکون دادن راستش منم خوشحال بودم که بعد مدت ها یه حامی به نام برادر دارم که کنارمه ولی نمی دونستم که چی در انتظارمه… آریو اومد و باهامون سلام و احوال پرسی کرد و بابا اون رو محکم تو آغوشش فشرد. مامانم انقد بوسش کرد که نگو حس می کردم اضافی ام که آریو رو کرد سمت من و گفت: -مامان این خانوم رو معرفی نمیکنی؟ وا این با من بود جلل خالق آدم چه چیزایی میشنوه، یعنی تو منو نمیشناسی مگه میشه…
