پست های ویژه
دانلود رمان طلسم هفتگانه pdf از Sanaz_MF و Sta_Love برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
همیشه همون چیزی نمیشه که ما میخوایم.. همیشه همون چیزی میشه که ما نمیخوایم.. همیشه همون چیزی میشه که ما رو عذاب میده.. همیشه این ماییم که باید کنار بیاییم با قضیه.. این همیشه، همیشه توی زندگی منم بوده.. ولی حالا من باید باهاش کنار بیام.. باید باهاش کنار بیام و تمام توانمو جمع کنم برای نجات دادن سرزمینم و مردمم.. برای نجات عشقم.. چاره دیگه ای هم ندارم.. مقصر همه اینا منم.. منم و گند هایی که زدم. آیا من میتونم هفت طلسم طلسم هفتگانه رو خنثی کنم؟ آره من میتونم.. باید بتونم..
خودمون رو انداختیم رو تخت… تو اتاق من بودیم… اتاقم دقیق همون طور بود که تصورش می کردم… درست همون طور بود… دیوارایی که صورتی بی حال بود… سرویس خواب سفید و رو تختی یاسی خعلی کم رنگ یا گلای صورتی بی حال… وهمچنین حریر یاسی رنگی که روی تخت اویزون بود… خعلی خوشم اومد.. به خصوص صندلی گهواره ای که گوشه اتاق بود و دشکش صورتی بی حال بود… همیشه ارزو داشتم از این صندلی ها داشته
باشم ولی نمیدونم چرا مامان برام نگرفت… وای گفتم مامان… دلم براش تنگ شده… از سانی پرسیدم: _ سانی آخر رمان چی میشه؟!؟ _نمیدونم… اونا این جا موندن… اونا به این جا تعلق داشتن، چی؟!؟ ما به تایفان تعلق نداریم. لبخندی زدم و به پهلو دراز کشیدم… ارنجم و زیر سرم گذاشتم و گفتم: _ عجب آسمایی ساختما… تایفان… ههه. سانی: مخ تو بهتر از این نمیشه… لگدی بهش زدم که در رفت و خندید… تقه ای به در خورد که ساکت شدیم…
با شک پرسیدم: کیه؟ -بفرمایید شام سرورم… پریدم از تخت پایین و در جواب دختره گفتم: -برو الان میام… یه نگاه به لباسام کردم… شلوار تفنگی سفید که به خاطر گل قهوه ای شده بود پام بود بلیزمم تنگ بود اونم سفید بود و توسط گلی خیلی کثیف شده بود… آهم در اومد اما همون لحظه نگاهم افتاد به کمدی که گوشه اتاق بود… با خوشحالی رفتم سمتش و درش و باز کردم… یه نگاه سر سری به اون همه لباسی که تو کمد بود کردم و برگشتم سمت سانی…
