پست های ویژه
دانلود رمان نرگسی pdf از ماهور ابوالفتحی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
بر روی تمام لحظات زندگی انگار گَردِ مرگ پاشیده اند و زنده بودن هیچ معنایی ندارد وقتی تو نیستی..! وقتی تو را ندارم! وقتی نمی توانم در آغوش بگیرمت و عطر تنت را درون ریه های بیمارم بکشم وقتی هر شب مجبورم در بستر غمگین خودم تنها بخوابم به امید اینکه شاید خوابت را ببینم و حتی به خواب هایم نیایی…! اینجا بدون تو سرد است! خیلی سرد! اینجا بدون تو هوا بوی مردن می دهد…
مامانم اهل نماز بود ،حتی آهنگ هم که گوش می دادیم می گفت؛ گناه داره! ساده بود و مهربون و بانو! مامان بانو همیشه ی خدا چشم به در بود که بابام بیاد خونه و با یه سینی چایی بره به استقبالش. نرگس می گوید و غرق می شود در سیلاب اشک هایش… سرفه ای می کند و با لبخند کجی کنج لبش ادامه می دهد: بابام هم خوب بود، خوب که نه عالی. انگاری وقتی که بود هیچی تو دنیا کم نبود. خیالمون از بودنش و مرد بودنش راحت بود…
اما میدونی محمد خیالمون زیاد راحت بود. آدماعوض میشن؛ شاید یه روزی خوب ها بد بشن بد ها هم خوب! داداش میلادم پونزده سالش بود، من ده سالم. خونمون خراب شد! که اگه زلزله میومد اینقدر آوار نمی شد روی سرمون! بابام معتاد شد! اوایل تفریحی… کم کم… ولی بعد زیاد شد.خیلی زیاد، اونقدر که ما از صفحه ی زندگیش خط خوردیم و بساط شد نور چشمی اش. و چقدر تلخ است اشک های نرگسِ معشوق، برای محمد!
نرگس زانوانش را در بر می گیرد و آرام تکان می خورد. مثل، گهواره ای که به آن برای خواب نیاز دارد. خوابی سبک و کودکانه! -نور چشمی اش شد آفت خون و جونمون، بابا می کشید و ماهم می کشیدیم. بابا زندگی رو و ما از زندگی! روز به روز دیوار های این خونه ی خشتی خراب تر می شد به یه جا رسید که مامان هم کم اورد. اشک های بی محابایش نفس کشیدن را برایش سخت می کنند. محمد وحشت زده از سرفه های نرگس جلوتر می رود…
