پست های ویژه
دانلود رمان مرگ خاموش pdf از اسما چنگایی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
زندگی دختری که به جرم قتل شوهر خواهرش به زندان افتاده… حالا از زندان آزاد شده و خاطرات اون روزا رو برای خودش مرور می کنه… تا اینکه وارد شرکتی میشه که رئیس این شرکت دوستِ یکی از اشناهای قدیمشه. آشنایی که ازش فراریه… و حسی که این بین به وجود میاد…
یک هفته ای گذشته بود. اوضاع آرام شـده بـودنـه او حرفی از گذشته میزد و نه مژگان چیزی میگفت زندگی ای روتین کسل های گاه و بی گاه خودش را سرگرم بچه ها کرده بود. در درس کمکشان می کرد و حسرت روزهایی را میخورد که نتوانست درس بخواند. حسرت روزی که مجبور شد به مدرسه نرود شد برای همیشه درس را کنار بگذارد. مجبور شد با تمام دوستانش قطع ارتباط کند چون بهروز اینطور می خواست چون بهروز خواست زندگی اش تباه شـد.
چـون بهروز بود زندگی اش سیاه شـد چـون مـادرش مرد بی کس شـد. چون پدرش معتاد شد پشتوانه نداشت همه برای زندگی اش تصمیم گرفتند جز خودش چون بی عرضه بود به اینجا کشیده شد. مژگان علاوه بر خیاطی در آرایشگاهی هم کار می کرد. خـرج خودشان زیاد بود و او هـم اضافه ی این بار بود. باید فکری می کرد. خواهرش حرفی نمیزد اما خـودش نمیتوانست این وضع را تحمـل کند سـربار بودن همیشه در زندگی همـه سـربار بود و هیچ
کاری از دستش بر نمی آمد. حالا باید دست به کار میشد. ۹ سال تو سری خوردن و تحقیـر بس بود. باید کاری می کرد تا پیش خودش شرمنده نباشد. دیروقت بود. بچه ها خوبیده بودند. برق اتاق را خاموش کرد و به هال رفت. مژگان درگیر منجق دوزی لبـاس عـروس بود. کنارش نشست و با محبت نگاهش کرد. دستش را روی دستان مرگان گذاشت؛ خسته نباشی… مژگان عینکش را از چشم برداشت و کش و قوسی به بدنش داد: تمـوم شـد…
