رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
دانلود pdf رمان سلطان از میم_صحرا

دانلود رمان سلطان pdf از میم_صحرا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

نفس که به همراه پدرش در عمارت بزرگ پاشا خدمت کار بود، با مرگ پدرش همه چیز تو زندگیش تغییر می کنه، پاشا ازش می خواد که زن دوم پسرش مهران بشه، و اون چاره ای نداره جز قبول این شرط ولی همسر اول مهران نفس رو متقاعد می کنه که ازعمارت فرار کنه… نفس شبانه به کمک زن مهران از امارت فرا می کنه و به روستای رقیب می ره اما از شانس بد یا شایدم خوبش، به دست افراد سلطان میوفته…

خلاصه رمان سلطان

(ریحانه) کلافه به ساعت روی دیواراتاقم نگاه می کردم، همه ی شرایط رو برای فرار اون دختر آماده کرده بودم، از اونجایی که مستخدم هام همه قابل اعتماد بودن دیگه ترسی از لو رفتن خودم نداشتم، می دونستم اگه گیر بیوفتن سرشون بره اسم من رو نمی آرن. مهران برای سرکشی به املاک پاشا رفته بود یه روستای دیگه و الان موقعیت خوبی بود برای انجام نقشه ام. _گلرخ. بلافاصله در باز شد و تو درگاه قرار گرفت، وارد اتاق شد در رو پشت سرش بست.

_بفرمایید خانوم… _وقتشه گلرخ به جلیل و منصور بگو کارشون رو شروع کنن. سرش رو تکون داد چشمی گفت و از اتاق خارج شد، با وجود اینکه نقشه ام کاملا حساب شده بود، بازم اضطراب و ترس داشتم.خوب می دونستم، فراری دادن نفس از سر انسان دوستیم نیست، اون اگه زن دوم مهران می شد و اگه بچه دار میشد مخصوصا اگه پسر بود، میشد همه کاره ی این خونه. و من باید جلوپلاسم رو جمع می کردم و برمی گشتم خونه ی بابام.

تو افکارم بودم و کلافه تو اتاق راه می رفتم که با صدای جیغ زنی گوشام تیز شدن. _آتیش… آتیش… اسطبل آتیش گرفته.نیشخندی زدم و زیر لب زمزمه کردم. _شروع شد. (نفس) از پنجره ی اتاق به بیرون خیره بودم و در انتظار اومدن گلرخ خدمتکار ریحانه که با شنیدن صدای آتیش، آتیش زنی… گوشام رو تیز کردم، حدس زدم که نقشه ی ریحانه باید باشه. تو همان حین در اتاق به صدا در اومد، اضطراب شدیدی به یک باره به سمتم هجوم آورد…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نفس که به همراه پدرش در عمارت بزرگ پاشا خدمت کار بود، با مرگ پدرش همه چیز تو زندگیش تغییر می کنه، پاشا ازش می خواد که زن دوم پسرش مهران بشه، و اون چاره ای نداره جز قبول این شرط ولی همسر اول مهران نفس رو متقاعد می کنه که ازعمارت فرار کنه... نفس شبانه به کمک زن مهران از امارت فرا می کنه و به روستای رقیب می ره اما از شانس بد یا شایدم خوبش، به دست افراد سلطان میوفته...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    سلطان
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    میم_صحرا
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    777
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,023 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.