پست های ویژه
دانلود رمان زندگی شکلاتی pdf از کیمیا ذبیحی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
رمان درباره زندگی دختریه که تو تصادفی مادرش رو از دست میده و پدرش برای بی محبت نموندن بچه هاش ازدواج میکنه؛ درحالی که هنوز هم عشق همسرش و داغ از دست دادنش در حال سوزوندنشه.. زمان میگذره و پدرش هم دار فانی رو وداع میگه و دختر مجبور به یه زندگی سخت با برادر کوچیکش میشه. بعد مدتی میفهمه یه گمشده داره و در به در دنبالش میگرده و این بین به ادمای جدیدی بر میخوره که زندگی شکلاتیش رو رقم میزنه…
سه سال بعد.. عمو بهروز تو راهرو با صدای بلندی اعلام کرد:دخترا بلند شین دیر کردینا… پارسا پایین تو اشپرخونست منتظرتونه. زود باشین علتی تو تختم میزنم و سرمو تو بالشت فرو میکنم یکهو حرف های عمو یادم میاد و از جام میپرم! وای دانشگاه! از رو تخت میپرم پایین و شروع میکنم به آماده شدن به چین مشکی و مانتو تنگ ولی بلند سرمه ای که جلوش دراز تر از پشتش بود! و مقنه مشکی و کوله و کتونی سرمه ای… خیر سرم استادم و باید
تیپ رسمی بزنم ولی کیه که اهمیت بده؟! حالا نوبت آرایشه! در کشو رو باز میکنم که چشمم میوفته به به گردنبند که به قلب نصفه پلاکش بود… با دیدنش همه ی خاطرات به مغزم هجوم میارن و اشک تو چشمام جمع میشه. همون گردنبندی بود که بابا بهم هدیه داده بود… دلم واسه بابا تنگ شده بود. واسه اون روزا.. هاله ای از اشک چشمهامو پوشوند. اما الان وقتش نیست. الان مثلا باید انرژی بگیرم! افکارمو پس زدمو چند قطره اشکمم پاک
کردمشو بیخیال دنیا شروع کردم به آرایش کردن اول از همه به ضد افتاب زدم که پوستم از اسیب های نور خورشید واشعه های خطرناک در امان باشد. ( به به ادبی حرفیدنم تو حلقم! ) موژه هام هم احتیاجی به ریمل نداشتن پس بی خیالش شدم. رژ گونه رو برداشتم و با یاد آوری اینکه من استاد این مملکتم گذاشتم سر جاش! رژم که به برق لب اکتفا کردم برگشتم و به خودم تو اینه نگاه کردم و گفتم: همین؟! از سر صبح خودتو میکشتی بری آرایش کنی…
