پست های ویژه
دانلود رمان بی بیِ بی دل pdf از یاسمین منصوری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
خب خب بریم سراغ این یکی داستان، بی بیِ بی دل! این بی بی اون بی بی که بعضی هاتون به مادر بزرگتون میگید نیستا. این از اون بی بی خوشگلا روی برگه های پاسوره! بازیِ بی دل تا حالا بازی کردید؟ بازی نکردید؟ اشکال نداره من توضیح می دم. توی بازی بی دل یه بی بی داریم که پیکه و خیلی نحس و شومه و دست هرکس بیفته سیزده امتیاز منفی داره. ۱۳ هم که عدد نحس و شومیه. خلاصه این بی بی دست هرکی بیفته بدبخته!
سردرد اولین حسی است که قبل از تمامی حس های دیگر خودش را به رخ می کشد. خودم را در آغوش می کشم و سرم را روی زانوهایم می گذارم. باز آمده… مادربزگم را می گویم… کارش شده… غروب هر جمعه می آید و داد و بیداد راه می اندازد. التماس می کند. فحش می دهد… ناسزا می گوید… نفرین می کند. باز التماس می کند و در آخر دست از پا درازتر می رود. بیرون پنجره کلاغی روی لبه ی بام همسایه روبه رویی نشسته.
خیره می مانم به سیاهیش… چه دلتنگ و بدحالم… چه غروب دلگیری… همیشه می گویم… دلتنگی سگش شرف دارد به دلگیری غروب های جمعه! -آخه تو دیگه چجور زنی هستی؟ خودت مادری… میدونی تو این دل من چه خبره… داره جون میده… همه ی حرفش تو و لیلایید… تورو به ابالفضل نجاتش بدید! پسرم داره از دستم میره! زنیکه باز پاشدی اومدی اینجا چیکار؟ هی بیا برو آبروی منو ببرا…اصال ایشاالله احمد بمیره از شرش راحت شیم…
تو هم انقدر نیا اینجا… برو پی کارت بذار زندگیمونو بکنیم… تازه داریم نفس می کشیم! بغض می کنم… پدرم را می گوید… آرزوی مرگ پدرم را می کند. و من نمی توانم توی دلم بگویم خدا نکند… دور از جانش! جانی هم مگر مانده برایش؟ پدر من سال هاست که از دست رفته! سال ها پیش برای مرگش زار زدم و زیر خروارها خاک دفنش کردم. یادم می آید مادرم هر شب… کتک می خورد… کتک می خورد… کتک می خورد. پدرم می زد و می پرسید…
